غزل شمارهٔ ۲۹۸۲
ای ساقیی که آن می احمر گرفتهای
وی مطربی که آن غزل تر گرفتهای
ای دلبری که ساقی و مطرب فنا شدند
تا تو نقاب از رخ عبهر گرفتهای
ای میر مجلسی که تو را عشق نام گشت
این چه قیامت است که از سر گرفتهای
ای خم خسروان که تو داروی هر غمی
رنجور نیستی تو چرا سر گرفتهای
جانی است بس لطیف و جهانی است بس ظریف
وین هر دو پرده را ز میان برگرفتهای
از جان و از جهان دل عاشق ربودهای
الحق شکار نازک و لاغر گرفتهای
ای آنک تو شکار چنین دام گشتهای
ملک هزار خسرو و سنجر گرفتهای
در عین کفر جوهر ایمان ربودهای
در دوزخی و جنت و کوثر گرفتهای
ای عارفی که از سر معروف واقفی
وی سادهای که رنگ قلندر گرفتهای
در بحر قلزمی و تو را بحر تا به کعب
در آتشی و خوی سمندر گرفتهای
ای گل که جامهها بدریدی ز عاشقی
تا خانهای میانه شکر گرفتهای
ای باد از تکبر پرهیز کن ز مشک
چون بوی آن دو زلف معنبر گرفتهای
ای غمزههات مست چو ساقی توی بده
یک دم خمش مباد چو ساغر گرفتهای
بهر نثار مفخر تبریز شمس دین
ای روی زرد سکه زرگر گرفتهای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ساقیی که آن می احمر گرفتهای
وی مطربی که آن غزل تر گرفتهای
هوش مصنوعی: ای ساقی که شراب قرمز را آماده کردی، و ای مطرب که آن غزل زیبا را به خوبی اجرا کردی.
ای دلبری که ساقی و مطرب فنا شدند
تا تو نقاب از رخ عبهر گرفتهای
هوش مصنوعی: ای محبوبی که به خاطر تو، ساقی و نوازنده همگی ناپدید شدهاند، چرا که تو پوشش خود را از چهرهات کنار زدهای.
ای میر مجلسی که تو را عشق نام گشت
این چه قیامت است که از سر گرفتهای
هوش مصنوعی: ای ولی نعمت مجلس، که به عشق شناخته میشوی، این چه آشوبی است که دوباره آغاز کردهای؟
ای خم خسروان که تو داروی هر غمی
رنجور نیستی تو چرا سر گرفتهای
هوش مصنوعی: ای دلبر پادشاهان، که تو مایه آرامش هر اندوهی هستی، چرا اینقدر غمگین به نظر میرسی و سر به زیر گرفتهای؟
جانی است بس لطیف و جهانی است بس ظریف
وین هر دو پرده را ز میان برگرفتهای
هوش مصنوعی: این جاندار بسیار حساس و این دنیا بسیار ظریف است و تو هر دو را از میان پردهها عریان کردهای.
از جان و از جهان دل عاشق ربودهای
الحق شکار نازک و لاغر گرفتهای
هوش مصنوعی: عاشق را از زندگی و هستیاش گرفتهای و واقعاً به طرز ظریفی او را شکار کردهای.
ای آنک تو شکار چنین دام گشتهای
ملک هزار خسرو و سنجر گرفتهای
هوش مصنوعی: ای آن کس که در دام افتادهای، تو صاحب سلطنتی به وسعت هزار خسرو و سنجر شدهای.
در عین کفر جوهر ایمان ربودهای
در دوزخی و جنت و کوثر گرفتهای
هوش مصنوعی: شما در حالی که به اعتقاد ندارید، ذات ایمان را از خود دور کردهاید و در عین حال از نعمتهای بهشت و زیباییهای آن بهرهمند شدهاید.
ای عارفی که از سر معروف واقفی
وی سادهای که رنگ قلندر گرفتهای
هوش مصنوعی: ای عارف که از حقیقت معنوی آگاهی، تو سادهدل هستی که ظاهری مانند درویشها پیدا کردهای.
در بحر قلزمی و تو را بحر تا به کعب
در آتشی و خوی سمندر گرفتهای
هوش مصنوعی: در دل ناملایمات و مشکلات زیادی هستی، اما در عین حال در آتش زحمت و تلاش زندگی میکنی و به خاطر وجود خودت برای حفاظت از خودت میجنگی.
ای گل که جامهها بدریدی ز عاشقی
تا خانهای میانه شکر گرفتهای
هوش مصنوعی: ای گل، تو که از شدت عشق لباسهایت را پاره کردی، اکنون در خانهای آرام و شیرین نشستهای.
ای باد از تکبر پرهیز کن ز مشک
چون بوی آن دو زلف معنبر گرفتهای
هوش مصنوعی: ای باد، از خودپسندی دوری کن، چون بوی مشک را از دو زلف معطر او گرفتهای.
ای غمزههات مست چو ساقی توی بده
یک دم خمش مباد چو ساغر گرفتهای
هوش مصنوعی: ای کسی که با ناز و عطر خود دلها را میربایی، مانند شرابی که مستم کرده است، یک لحظه زبانت را به سکوت واگذار، زیرا تو پیالهای در دست داری که میتوانی من را به کام عشق بکشانی.
بهر نثار مفخر تبریز شمس دین
ای روی زرد سکه زرگر گرفتهای
هوش مصنوعی: به خاطر نثار و فخر شهر تبریز، ای شمسالدین، تو چهرهای داری که مثل سکهای زرد و درخشان است.