گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۷۹

هر روز بامداد طلبکار ما توی
ما خوابناک و دولت بیدار ما توی
هر روز زان برآری ما را ز کسب و کار
زیرا دکان و مکسبه و کار ما توی
دکان چرا رویم که کان و دکان توی
بازار چون رویم که بازار ما توی
زان دلخوشیم و شاد که جان بخش ما توی
زان سرخوشیم و مست که دستار ما توی
ما خمره کی نهیم پر از سیم چون بخیل
ما خمره بشکنیم چو خمار ما توی
طوطی غذا شدیم که تو کان شکری
بلبل نوا شدیم که گلزار ما توی
زان همچو گلشنیم که داری تو صد بهار
زان سینه روشنیم که دلدار ما توی
در بحر تو ز کشتی بی‌دست و پاتریم
آواز و رقص و جنبش و رفتار ما توی
هر چاره گر که هست نه سرمایه دار توست
از جمله چاره باشد ناچار ما توی
دل را هر آنچ بود از آن‌ها دلش گرفت
تا گفته‌ای به دل که گرفتار ما توی
گه گه گمان بریم که این جمله فعل ماست
این هم ز توست مایه پندار ما توی
چیزی نمی‌کشیم که ما را تو می‌کشی
چیزی نمی‌خریم خریدار ما توی
از گفت توبه کردم ای شه گواه باش
بی گفت و ناله عالم اسرار ما توی
ای شمس حق مفخر تبریز شمس دین
خود آفتاب گنبد دوار ما توی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر روز بامداد طلبکار ما توی
ما خوابناک و دولت بیدار ما توی
هوش مصنوعی: هر روز صبح، خواسته‌های ما بیدار می‌شود و در حالی که ما در خواب هستیم، نعمت‌ها و موفقیت‌های ما در حال چندین بیداری هستند.
هر روز زان برآری ما را ز کسب و کار
زیرا دکان و مکسبه و کار ما توی
هوش مصنوعی: هر روز تو ما را از مشغله‌ها و کارهایمان بیرون می‌آری، چرا که همه کسب و کار و فعالیت ما به تو وابسته است.
دکان چرا رویم که کان و دکان توی
بازار چون رویم که بازار ما توی
هوش مصنوعی: چرا به دکان بروم وقتی که در معدن وجود تو همه چیز پیدا است؟ و چگونه به بازار بروم در حالی که خود بازار من تو هستی؟
زان دلخوشیم و شاد که جان بخش ما توی
زان سرخوشیم و مست که دستار ما توی
هوش مصنوعی: ما به خاطر وجود تو خوشحال و راضی هستیم و از این که تو مایه خوشی و شادابی ما هستی، بی‌نهایت شاد و سرمستیم.
ما خمره کی نهیم پر از سیم چون بخیل
ما خمره بشکنیم چو خمار ما توی
هوش مصنوعی: ما چرا باید ظرفی از نقره را پر کنیم، وقتی آن شخص بخیل است؟ بهتر است این ظرف را بشکنیم، چون ما خودمان در آن هستیم.
طوطی غذا شدیم که تو کان شکری
بلبل نوا شدیم که گلزار ما توی
هوش مصنوعی: ما مانند طوطی به غذای تو تبدیل شدیم، و مانند بلبل آوازخوان گشتیم؛ چرا که بهشت ما تو هستی.
زان همچو گلشنیم که داری تو صد بهار
زان سینه روشنیم که دلدار ما توی
هوش مصنوعی: ما همچون باغی پر از شکفتگی هستیم به خاطر تو که دانی بهارهای زیادی را در دل داریم. به همین دلیل سینه‌امان روشن و پر از عشق است، زیرا محبوب ما تو هستی.
در بحر تو ز کشتی بی‌دست و پاتریم
آواز و رقص و جنبش و رفتار ما توی
هوش مصنوعی: ما در دریای تو مانند کشتی‌ای هستیم که نه دستانی دارد و نه پایی، اما با آواز، رقص، و حرکات و رفتار خود، در حضور تو در حال جنب و جوشیم.
هر چاره گر که هست نه سرمایه دار توست
از جمله چاره باشد ناچار ما توی
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال حل مشکلات است، سرمایه‌ای مثل تو ندارد. بنابراین، اگر به دنبال راه حلی هستی، ناچار باید ما نیز در این راه حضور داشته باشیم.
دل را هر آنچ بود از آن‌ها دلش گرفت
تا گفته‌ای به دل که گرفتار ما توی
هوش مصنوعی: هر چه عشق و احساس در دل داشت، از آن‌ها دلگیر شد و به دل گفت که تو اکنون در چنگ ما هستی.
گه گه گمان بریم که این جمله فعل ماست
این هم ز توست مایه پندار ما توی
هوش مصنوعی: گاهی تصور می‌کنیم که این اعمال و رفتارها از خود ما ناشی می‌شود، در حالی که اصل و بنیاد آن از توست و این فقط یک پندار و خیال ماست.
چیزی نمی‌کشیم که ما را تو می‌کشی
چیزی نمی‌خریم خریدار ما توی
هوش مصنوعی: ما چیزی را به خاطر تو تحمّل نمی‌کنیم که تو ما را در شرایط سخت قرار می‌دهی و چیزی هم نمی‌خریم چون تو خود خریدار ما هستی.
از گفت توبه کردم ای شه گواه باش
بی گفت و ناله عالم اسرار ما توی
هوش مصنوعی: ای پادشه من از گفتن و ناله کردن دست کشیده‌ام، پس تو به عنوان شاهد باش که اسرار ما بی‌گفت و گو مشخص است.
ای شمس حق مفخر تبریز شمس دین
خود آفتاب گنبد دوار ما توی
هوش مصنوعی: ای شمس حق، تو افتخار شهر تبریز هستی، ای شمس دین، تو آفتاب زندگی ما هستی که در گنبد آسمان می‌درخشی.

حاشیه ها

1395/04/20 07:07
امیر

قنبر غلام تست و ما خاک راه او
ای بو تراب ، حیدر کرار ما تویی
شاه حقیقتی، ز تو خوشتر ندیده ایم
از خلق رسته ایم که دلدار ما تویی