گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۷۸

ای دل ز بامداد تو بر حال دیگری
وز شور خویش در من شوریده ننگری
بر چهره نزار تو صفرای دلبری است
تا خود چه دیده‌ای که ز صفراش اصفری
ای دل چه آتشی که به هر باد برجهی
نی نی دلا کز آتش و از باد برتری
ای دل تو هر چه هستی دانم که این زمان
خورشیدوار پرده افلاک می‌دری
جانم فدات یا رب ای دل چه گوهری
نی چرخ قیمت تو شناسد نه مشتری
سی سال در پی تو چو مجنون دویده‌ام
اندر جزیره‌ای که نه خشکی است و نی تری
غافل بدم از آن که تو مجموع هستیی
مشغول بود فکر به ایمان و کافری
ایمان و کفر و شبهه و تعطیل عکس توست
هم جنتی و دوزخ و هم حوض کوثری
ای دل تو کل کونی بیرون ز هر دو کون
ای جمله چیزها تو و از چیزها بری
ای رو و پشت عالم در روی من نگر
تا از رخ مزعفر من زعفران بری
طاقت نماند و این سخنم ماند در دهان
با صد هزار غم که نهانند چون پری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل ز بامداد تو بر حال دیگری
وز شور خویش در من شوریده ننگری
هوش مصنوعی: ای دل، از صبح زود تو به حال و وضع دیگری افتاده‌ای و از شدت هیجانات و شور و شوقی که در وجود توست، به حال من که دیوانه‌ام، نگاهی نکن.
بر چهره نزار تو صفرای دلبری است
تا خود چه دیده‌ای که ز صفراش اصفری
هوش مصنوعی: بر چهره زرد و بیمار تو نشانه‌های جذابیت و زیبایی وجود دارد. تو چه دیده‌ای که از این زیبایی هنوز زیباتر نشان می‌دهد؟
ای دل چه آتشی که به هر باد برجهی
نی نی دلا کز آتش و از باد برتری
هوش مصنوعی: ای دل، چه آتشی در جان داری که به هر تندبادی به پرواز درمی‌آیی. نه، ای دل، تو از آتش و باد فزونی داری و بزرگ‌تر از آنی که به آسانی تحت تأثیر آنها قرار بگیری.
ای دل تو هر چه هستی دانم که این زمان
خورشیدوار پرده افلاک می‌دری
هوش مصنوعی: ای دل، هرچه هستی، می‌دانم که اکنون مانند خورشید در آسمان درخشان و نورانی هستی.
جانم فدات یا رب ای دل چه گوهری
نی چرخ قیمت تو شناسد نه مشتری
هوش مصنوعی: ای پروردگار، جانم فدای تو. دل من، چه گوهری داری که هیچ‌کس نمی‌تواند ارزش تو را بشناسد و نه حتی چرخ فلک.
سی سال در پی تو چو مجنون دویده‌ام
اندر جزیره‌ای که نه خشکی است و نی تری
هوش مصنوعی: سی سال است که مانند مجنون در جستجوی تو دویده‌ام، در جایی که نه خاکی وجود دارد و نه آبی.
غافل بدم از آن که تو مجموع هستیی
مشغول بود فکر به ایمان و کافری
هوش مصنوعی: من از این که تو خود تمام وجودی غافل بودم و درگیر افکار درباره ایمان و کفر بودم.
ایمان و کفر و شبهه و تعطیل عکس توست
هم جنتی و دوزخ و هم حوض کوثری
هوش مصنوعی: ایمان و کفر و تردید و بی‌اعتنایی به تو مربوط می‌شود؛ هم بهشت و هم جهنم و هم حوض کوثر به تو مرتبط‌اند.
ای دل تو کل کونی بیرون ز هر دو کون
ای جمله چیزها تو و از چیزها بری
هوش مصنوعی: ای دل، تو در واقع اصل و بنیاد هستی هستی و فراتر از هر دو جنبه و دنیا قرار داری. از تمام ساخته‌ها و موجودات جدا هستی و خود را از آنها آزاد شده ببین.
ای رو و پشت عالم در روی من نگر
تا از رخ مزعفر من زعفران بری
هوش مصنوعی: ای مظهر زیبایی و حقیقت، به چهره من نگاه کن تا بطلان و زعفران وجودم نمایان شود.
طاقت نماند و این سخنم ماند در دهان
با صد هزار غم که نهانند چون پری
هوش مصنوعی: نمی‌توانم بیشتر تحمل کنم و این حرف من در دهانم مانده است، همراه با هزاران غم که در درونم پنهان شده‌اند، مانند پری که درون خود رازهایی دارد.

حاشیه ها

1398/11/27 11:01
بابک

دل ، آشیانه سیمرغ یا هما ، و جگر ، جایگاه بهمن ، بُن کل کون بود که در دل، نخستین تابش خود را داشت ، از این‌رو نیز بهمن ، جام گیتی نما خوانده می‌شد، که در بُن هر انسانی هست ، و بهمن ، اصل آبستنی و اصل فرشکرد در کل هستی است . اینها در فرهنگ ایران ، تشبیهات و همانندیها نبودند ، بلکه ، بهمن و هما در هر انسانی و هر جانی بودند . این‌که سیمرغ (ارتا فرورد) و آرمئتی با هم، تخم گیتی را می‌سازند، بدین معنی نبود که در یک آغاز زمانی (= ازل)، چنین تخمی از آمیزش این دو بوده است، بلکه بدین معنی بود که در هر جانی و در هر انسانی، این آمیزش سیمرغ (هما) با آرمئتی، همیشه، روی می‌دهد. آن‌چه آسمان (سیمرغ یا ارتا فرورد) یا زمین (آرمئتی) نامیده می‌شود، فقط نامیست که به مجموعه این جان‌ها، در یک جان ( جانا) داده می‌شود. هر جانی و هر انسانی از هم‌آغوشی و عشق این دو بهم، هست، و در اثر فرشکرد زنجیرهای، تداوم دارد.