اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر روز بامداد درآید یکی پری
بیرون کشد مرا که ز من جان کجا بری
هوش مصنوعی: هر روز صبح یک پری از خواب برمیخیزد و مرا به سوی خود میکشاند و از من میپرسد که جانم کجا رفته است.
گر عاشقی نیابی مانند من بتی
ور تاجری کجاست چو من گرم مشتری
هوش مصنوعی: اگر کسی را همچون من عاشق پیدا نکنی، و اگر تاجری هم وجود دارد که به اندازۀ من در جستجوی خریدار باشد، او هم باید خیلی تلاش کند.
ور عارفی حقیقت معروف جان منم
ور کاهلی چنان شوی از من که برپری
هوش مصنوعی: اگر عارفی به حقیقت من آگاه باشد، جان من را درک میکند؛ اما اگر به سستی و تنبلی دچار شوی، بهاندازه پر پرندگان از من دور خواهی شد.
ور حس فاسدی دهمت نور مصطفی
ور مس کاسدی کنمت زر جعفری
هوش مصنوعی: اگر حسی ناپسند به تو بدهم، نور پیامبر (مصطفی) را به تو میدهم و اگر مانند مس بیارزش باشی، تو را به زر جعفری تبدیل میکنم.
محتاج روی مایی گر پشت عالمی
محتاج آفتابی گر صبح انوری
هوش مصنوعی: اگر انسان به چهره زیبای تو نیازمند باشد، حتی اگر دنیا را در اختیار داشته باشد، باز هم به نور تو احتیاج دارد. مانند اینکه در دل تاریکی صبح به روشنی خورشید نیاز است.
از بر و بحر بگذر و بر کوه قاف رو
بر خشک و بر تری منشین زین دو برتری
هوش مصنوعی: از زمین و دریا بگذر و به قله کوه قاف برو. بر روی خشکی و آب نایست که این دو برتری دارند.
ای دل اگر دلی دل از آن یار درمدزد
وی سر اگر سری مکن این سجده سرسری
هوش مصنوعی: ای دل، اگر دلی از یار به تو دل برباید، نکن سر به سجده و به سبکی به او احترام نگذار.
چون اسب میگریزی و من بر توام سوار
مگریز از او که بر تو بود کان بود خری
هوش مصنوعی: تو مانند اسبی میگریزی و من بر تو سوار هستم. از کسی که بر تو سوار است نگریز، زیرا او کسی است که شایسته تو نیست.
صد حیله گر تراشی و صد شهر اگر روی
قربان عید خنجر الله اکبری
هوش مصنوعی: هرچه ترفند و دسیسه بسازی و هرچند شهر را دور کنی، به خاطر اینکه من قربانی عید قربانی هستم، این کارها بیفایده است.
خاموش اگر چه بحر دهد در بیدریغ
لیکن مباح نیست که من رام یشتری
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است سکوت مثل دریا بینهایت باشد، اما این درست نیست که من مثل اسب رام بشوم.
حاشیه ها
این اصل و گنج نهفته ، همان پری است که هر بامداد ، سر از خواب برنداشته ، بسراغم میآید ، و میگوید که فلانی ، باز امروز به فکر گریختن از من میباشی . مگر من میگذارم که زندگی تو ، تنها گریختن از بُنت و حقیقتت باشد ؟ تو میتوانی پشت به من بکنی ، ولی من ، همیشه پیش توام . تو میتوانی از من بگریزی ، ولی من همیشه با تو میگریزم ، تا ، گریختن تو و نفرت تو را از حقیقت ، تبدیل به جستجوی حقیقت و عشق به حقیقت کنم . تو هر روز، از حقیقت خود ، از معشوقه خود ، از سرچشمه زیبائی و بزرگی و نیکی و معیار ِ خودت ، میگریزی ، تا در فراسوی خـودت ، ذره ای زیبائی و نیکی و بزرگی و حقیقت ، گدائی کنی . اگر تو عاشقی ، من همان محبوبه تو هستم . همان کسی هستم که تو میپرستی . اگر بازرگانی ، من بیش از هر چیزی ، خریدار دارم . اگر عارفی ، من حقیقت نهفته جان هستم ، و اگر کاهلی ، من بتو پر و بال برای جنبش و پرواز میدهم .
آنچه در وجود من، نهفته و پنهانست ، دست از سر من بر نمیدارد، و باز، شب هنگام ، بازمیگردد ، و دست از یخـه ام نمیکشد. من ، میخواهم دنبال ِگدائی کردن بروم ، میخواهم بروم پیش قدرتمندان ، زانو بزنم و دست نیاز پیش آنها درازکنم ، میخواهم پیش دانایان بروم ، تا اندکی از معلوماتشان ، گدائی کنم ، میخواهم بروم و سر این و آن را کلاه بگذارم ، تا چیزکی بدست آورم ، و دنبال کسی میدوم که من گمراه و نادان را ، راهبری کند ، و مرا با معرفت خوبی و بدی ، آشنا سازد ، ولی این پری پنهان ، مرا بیدار میکند