گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۶۷

آمد ز نای دولت بار دگر نوایی
ای جان بزن تو دستی وی دل بکوب پایی
تابان شده‌ست کانی خندان شده جهانی
آراسته‌ست خوانی در می‌رسد صلایی
بر بوی نوبهاری بر روی سبزه زاری
در عشق خوش عذاری ما مست و های هایی
او بحر و ما سحابی او گنج و ما خرابی
در نور آفتابی ما همچو ذره‌هایی
شوریده‌ام معافم بگذار تا بلافم
مه را فروشکافم با نور مصطفایی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد ز نای دولت بار دگر نوایی
ای جان بزن تو دستی وی دل بکوب پایی
هوش مصنوعی: دولت دوباره لب به نوا گشود و سرود خوشی به گوش رسید. ای جان، تو هم با دست خود همراهی کن و با پا، آن دل شاد را به حرکت درآور.
تابان شده‌ست کانی خندان شده جهانی
آراسته‌ست خوانی در می‌رسد صلایی
هوش مصنوعی: آسمان درخشان شده و دنیا شاداب گشته است، سفره‌ای زیبا پهن شده و ندایی از می‌آید.
بر بوی نوبهاری بر روی سبزه زاری
در عشق خوش عذاری ما مست و های هایی
هوش مصنوعی: به عطر بهار بر روی چمن‌های سرسبز نشسته‌ایم و در عشق، زیبایی‌های عشق را با شور و شوق تجربه می‌کنیم.
او بحر و ما سحابی او گنج و ما خرابی
در نور آفتابی ما همچو ذره‌هایی
هوش مصنوعی: او مانند دریا است و ما مانند ابرهای او هستیم، او مانند گنجی است و ما مانند ویرانه‌ای در کنار او. در نور آفتاب، ما همچون ذره‌های ریز می‌مانیم.
شوریده‌ام معافم بگذار تا بلافم
مه را فروشکافم با نور مصطفایی
هوش مصنوعی: من در حالتی پر شور و شوق هستم و از من عذرخواهی کن. بگذار تا به عشق و به جمال پیامبر، به عمق نور و روشنایی بپردازم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۹۶۷ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1400/01/26 00:03
احسان شفیق

مولانا در حقیقت خدای معانی و عرفان است. او چنان سرمست از عشق و عرفان شعر می سراید که هر خواننده ای را مجذوب می سازد.