غزل شمارهٔ ۲۹۶۲
با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی
رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی
دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم
آخر چگونه میرد آنک تواش قرینی
یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی
یا صحتی شفایی لم تستمع حنینی
بس احتراز کردم صبر دراز کردم
امروز ناز کردم با اصل نازنینی
امشب چو مه برآید داوود جان بیاید
ای رنج موم گردی گر برج آهنینی
شب بنده را بپرسد وز بیگهی نترسد
شب نیز مست گردد بینقل و ساتکینی
ای ناله چند ناله افزونتری ز ژاله
بر بنده کمینه تو نیز در کمینی
غزل شمارهٔ ۲۹۶۱: در رنگ یار بنگر تا رنگ زندگانیغزل شمارهٔ ۲۹۶۳: میزن سهتا که یکتا گشتم مکن دوتایی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی
رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی
هوش مصنوعی: من از تو دلخورم، ای محبوب، چرا اینقدر ضعیف و رنجور شدهام؟ آیا نمیتوانی حال مرا ببینی؟
دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم
آخر چگونه میرد آنک تواش قرینی
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوان انکار کرد که تو من را در حالتی میبینی که به شدت در حال زردی و زوال هستم. حالا خودت تصور کن که در چنین وضعیتی چطور باید آخرین لحظات زندگیام را بگذرانم، در حالی که تو هم به نوعی با من مرتبطی.
یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی
یا صحتی شفایی لم تستمع حنینی
هوش مصنوعی: ای آقا، جانم فدای تو، پس چرا به من توجه نمیکنی؟ ای عزیزم، چرا دردم را نمیشنوی؟
بس احتراز کردم صبر دراز کردم
امروز ناز کردم با اصل نازنینی
هوش مصنوعی: امروز بعد از مدتها صبر و تحمل، خودم را لوس و ناز نمودم و با کسی که ذاتاً ناز دارد، رفتار کردم.
امشب چو مه برآید داوود جان بیاید
ای رنج موم گردی گر برج آهنینی
هوش مصنوعی: امشب که ماه میتابد، جان داوود به سوی ما خواهد آمد. ای رنج و درد، مانند موم نرم شو، اگرچه به ظاهر سخت و محکم هستی.
شب بنده را بپرسد وز بیگهی نترسد
شب نیز مست گردد بینقل و ساتکینی
هوش مصنوعی: در شب، بنده با خیال آسوده و بدون ترس از بیخبری، شب را میپرسد و در این حالت شب هم به نوعی مست و سرمست میشود، بدون اینکه نیاز به دلخوشی یا تکیهگاهی داشته باشد.
ای ناله چند ناله افزونتری ز ژاله
بر بنده کمینه تو نیز در کمینی
هوش مصنوعی: ای ناله، چرا به جای بندهی کمینه، بیشتر از باران ناله میکنی؟
حاشیه ها
1403/12/12 07:03
همایون
غزل بیمار
عاشق یار در بیماری هم کاری جز غزل ندارد
گویی عشق و غزل سرایی پیوندی ناگسستنی است
با غزل عشق افزون و با عشق غزل افسون میگردد