غزل شمارهٔ ۲۹۵۳
بازآمدی که ما را درهم زنی به شوری
داوود روزگاری با نغمه زبوری
یا مصر پرنباتی یا یوسف حیاتی
یعقوب را نپرسی چونی از این صبوری
بازآمد آن قیامت با فتنه و ملامت
گفتم که آفتابی یا نور نور نوری
ای آسمان برین دم گردان و بیقراری
وی خاک هم در این غم خاموش و در حضوری
ای دلبر پریرین وی فتنه تو شیرین
دل نام تو نگوید از غایت غیوری
خورشید چون برآید خود را چرا نماید
با آفتاب رویت از جاهلی و کوری
بازآمد آن سلیمان بر تخت پادشاهی
جان را نثار او کن آخر نه کم ز موری
در پرده چون نشستی رسوا چرا نگشتی
این نیست از ستیری این نیست از ستوری
تره فروش کویش این عقل را نگیرد
تو بر سرش نهادی بنگر چه دور دوری
بازآمدهست بازی صیاد هر نیازی
ای بوم اگر نه شومی از وی چرا نفوری
بازآمد آن تجلی از بارگاه اعلا
ای روح نعره می زن موسی و کوه طوری
بازآمدی به خانهای قبله زمانه
والله صلاح دینی پیوسته در ظهوری
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بازآمدی که ما را درهم زنی به شوری
داوود روزگاری با نغمه زبوری
هوش مصنوعی: تو دوباره برگشتی تا ما را با شور و شوقی مانند موسیقی داوود درهم بیامیزی، همانطور که او در روزگاری با نغمه زبورش دلها را به وجد میآورد.
یا مصر پرنباتی یا یوسف حیاتی
یعقوب را نپرسی چونی از این صبوری
هوش مصنوعی: ای مصر پر از نعمت و زیبایی، یا ای یوسف که جان زندگی یعقوب هستی، از صبوری و طاقت من نپرس.
بازآمد آن قیامت با فتنه و ملامت
گفتم که آفتابی یا نور نور نوری
هوش مصنوعی: وقتی آن روز بزرگ دوباره فرارسید و همراه با خود مشکلات و سرزنشها را به همراه آورد، من به او گفتم آیا تو همان خورشید یا نور هستی که همه چیز را روشن میکند؟
ای آسمان برین دم گردان و بیقراری
وی خاک هم در این غم خاموش و در حضوری
هوش مصنوعی: ای آسمان بالا، در این حال بیتابی کن و از طرفی، زمین هم در این غم خاموش است و حضور دارد.
ای دلبر پریرین وی فتنه تو شیرین
دل نام تو نگوید از غایت غیوری
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، تو که بسیار جذاب و فریبندهای، دل من به خاطر تو بسیار شیرین و شاد است و به حدی به تو حساس هستم که نامت را به زبان نمیآورم.
خورشید چون برآید خود را چرا نماید
با آفتاب رویت از جاهلی و کوری
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید طلوع میکند، چرا باید خود را با تابش آفتاب چهرهات نشان بدهی، در حالی که این کار از نادانی و ناآگاهی تو ناشی میشود؟
بازآمد آن سلیمان بر تخت پادشاهی
جان را نثار او کن آخر نه کم ز موری
هوش مصنوعی: سلیمان دوباره بر تخت پادشاهی خود نشسته است، بنابراین جانت را برای او فدا کن، چرا که ارزش این کار کمتر از فدا کردن یک مورچه نیست.
در پرده چون نشستی رسوا چرا نگشتی
این نیست از ستیری این نیست از ستوری
هوش مصنوعی: وقتی که در پرده نشستهای و اسیر عواطف هستی، چرا خود را رسوا نمیکنی؟ این وضعیت نه به خاطر خجالت و نه به خاطر بزرگمنشی توست.
تره فروش کویش این عقل را نگیرد
تو بر سرش نهادی بنگر چه دور دوری
هوش مصنوعی: چرا به کسی که عقلش را نمیفهمد، یادآوری میکنی که چقدر دور از عقل و درک است.
بازآمدهست بازی صیاد هر نیازی
ای بوم اگر نه شومی از وی چرا نفوری
هوش مصنوعی: یک بار دیگر بازی صیاد آغاز شده است، ای خانه، اگر از او بدی نمیبینی، پس چرا از او دلسردی؟
بازآمد آن تجلی از بارگاه اعلا
ای روح نعره می زن موسی و کوه طوری
هوش مصنوعی: تجلی الهی دوباره از مقام بلندش بازگشته است. ای روح، مانند موسی نعره بزن و کوه طور را به حرکت درآور.
بازآمدی به خانهای قبله زمانه
والله صلاح دینی پیوسته در ظهوری
هوش مصنوعی: تو به خانهای بازگشتی که در آن زمان به سمت قبلهاش میچرخد و به خدا قسم، همیشه در ظهور و بروز خوبی بر اساس دین خود قرار داری.
حاشیه ها
1390/01/10 00:04
[خجالت][قلب][گل]
درود به همه ی دوستان فرهیخته و مولانا دوستان فرزانه این غزل عرفانی را حسام الدین سراج خوانده است .
در نوار جام الست و گزینه ی چهارم ( ترک 4 )
4:18 دقیقه
شاد زی و شادی گستر باش
شاد زی ، مهر ورز ، فراجهانی باش
گر خدا خواهد تا درودی دیگر بدرود.
1395/04/04 12:07
اسماعیلی
این غزل در تصحیح کدکنی چرا موجود نیست؟