گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۴۹

در غیب هست عودی کاین عشق از او است دودی
یک هست نیست رنگی کز او است هر وجودی
هستی ز غیب رسته بر غیب پرده بسته
و آن غیب همچو آتش در پرده‌های دودی
دود ار چه زاد ز آتش هم دود شد حجابش
بگذر ز دود هستی کز دود نیست سودی
از دود گر گذشتی جان عین نور گشتی
جان شمع و تن چو طشتی جان آب و تن چو رودی
گر گرد پست شستی قرص فلک شکستی
در نیست برشکستی بر هست‌ها فزودی
بشکستی از نری او سد سکندری او
ز افرشته و پری او روبندها گشودی
ملکش شدی مهیا از عرش تا ثریا
از زیر هفت دریا در بقا ربودی
رفتی لطیف و خرم زان سو ز خشک و از نم
در عشق گشته محرم با شاهدی به سودی
تبریز شمس دینی گر داردش امینی
با دیده یقینی در غیب وانمودی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در غیب هست عودی کاین عشق از او است دودی
یک هست نیست رنگی کز او است هر وجودی
هوش مصنوعی: در عالم نامرئی چیزی وجود دارد که سرچشمه این عشق است. دودی که از آن ناشی می‌شود هیچ رنگ و شکلی ندارد و هر چیزی که وجود دارد از آن منبع نشأت می‌گیرد.
هستی ز غیب رسته بر غیب پرده بسته
و آن غیب همچو آتش در پرده‌های دودی
هوش مصنوعی: وجود از نادیدنی پا به عرصه‌ی دیده‌ها گذاشته و پرده‌ای بر رازها افکنده است، و آن راز همچون آتشی می‌سوزد زیر پرده‌های ابهام.
دود ار چه زاد ز آتش هم دود شد حجابش
بگذر ز دود هستی کز دود نیست سودی
هوش مصنوعی: اگر چه دود ناشی از آتش است، اما این دود حجاب و مانع دید ماست. باید از این دود که نمایانگر دنیای پرفریب و فانی است عبور کنیم، زیرا از این دنیا هیچ سودی عاید ما نمی‌شود.
از دود گر گذشتی جان عین نور گشتی
جان شمع و تن چو طشتی جان آب و تن چو رودی
هوش مصنوعی: اگر از غم و درد عبور کنی، جان تو مانند نور می‌شود. جسم تو مانند شمعی می‌ماند و روح تو مانند آبی که در یک رود جاری است، آزاد و زنده می‌شود.
گر گرد پست شستی قرص فلک شکستی
در نیست برشکستی بر هست‌ها فزودی
هوش مصنوعی: اگر گرد و غبار پست را از خود بزدایی، مانند قرص ماه می‌شکنی، در واقع با این کار به چیزهای وجودی افزوده می‌گردی و از آنچه که نیست عبور می‌کنی.
بشکستی از نری او سد سکندری او
ز افرشته و پری او روبندها گشودی
هوش مصنوعی: تو به قدری قوی هستی که می‌توانی از نیروی نیرومندترین‌ها بگذری و بر هر مانعی غلبه کنی، انگار که از زیبایی‌ها و لطافت‌های آسمانی عبور کرده‌ای و پرده‌ها را کنار زده‌ای.
ملکش شدی مهیا از عرش تا ثریا
از زیر هفت دریا در بقا ربودی
هوش مصنوعی: تو به مقام و موقعیتی رسیده‌ای که به اندازه‌ای عظیم و گسترده است که از بالاترین نقطه آسمان تا پایین‌ترین نقطه زمین را در بر می‌گیرد و حتی از عمق دریاها نیز فراتر رفته‌ای و همیشه در حال پا برجا هستی.
رفتی لطیف و خرم زان سو ز خشک و از نم
در عشق گشته محرم با شاهدی به سودی
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و خوشحالی رفته‌ای، از آن طرف به دوری از خشکی و رطوبت عشق، به رازی آشنا شده‌ای، در کنار یار و محبتی که به نفع توست.
تبریز شمس دینی گر داردش امینی
با دیده یقینی در غیب وانمودی
هوش مصنوعی: اگر تبریز، شمس دینی را در خود داشته باشد، با نگاهی مطمئن و یقین به غیب و به عالم معنوی اشاره کرده است.

حاشیه ها

1393/08/17 00:11
پگاه هستی

من عاشق اشعار مولانا هستم و بنظرم این قشنگترین شعر مثنوی هست

1393/08/19 00:11
دکتر ترابی

جناب شمس ، جناب دکتر کیخا تاجیکان سمرقند که قند پارسی میخایند ( و از بد حادثه ازبک خوانده میشوند!!)ناشتایی را پگاهی میگویند.

1399/05/21 23:08
امینی

هست نیست رنگ : کنایه از ذات حق که وجود مطلق است.
هستی ز غیب رسته: وجودی فراتر از غیب که بر غیب حجاب و پرده کشیده و غیب در میان آن حجابها و پرده ها مانند آتشی ست در میان دود.
شِستی: نشستی... در لهجه ی مولانا شستن به معنی نشستن.
درنیست بر شکستی: برشکستن به معنی گریختن.
(منبع: شرح غزلیات دکتر شفیعی کدکنی)

1399/06/30 22:08
فرزام

«هست نیست رنگ» ! چنین تعبیری در زبان پارسی بی مانند است. یک هستی که کل هستی از او هست شده، ولی رنگ نیستی دارد! تنها الهامات غیبی و وحی می تواند چنین تعبیری بر زبان‌مبارک مولانا روان‌سازد.