گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۴۶

دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی
دی بحر تلخ بودی امروز گوهرستی
دی بایزید بودی و اندر مزید بودی
و امروز در خرابی دردی فروش و مستی
دردی بنوش ای جان بسکل ز هوش ای جان
ازرق مپوش ای جان تا که صنم پرستی
امروز بس خرابی هم جام آفتابی
نی کدخدای ماهی نی شوهر مهستی
افزونی از مساکن بیرونی از معادن
آن نیستی ولیکن هستی چنانک هستی
یک گوشه بسته بودی زان گوشه خسته بودی
آن بسته را گشودی رستی تمام رستی
حیوان سوار نبود جز بهر کار نبود
حیوان نه‌ای تو حیی جستی ز کار جستی
تو پیک آسمانی چون ماه کی توانی
تا تو سوار پایی تا تو به دست شستی
خامش مده نشانی گرچه ز هر بیانی
شد مرهم جهانی هر خسته‌ای که خستی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی
دی بحر تلخ بودی امروز گوهرستی
هوش مصنوعی: دیروز عهد و پیمان شکستی و امروز در حال شکست هستی. دیروز تلخی و سختی را تجربه می‌کردی و امروز به ارزش و گوهر تبدیل شده‌ای.
دی بایزید بودی و اندر مزید بودی
و امروز در خرابی دردی فروش و مستی
هوش مصنوعی: دیروز در اوج کمال و هدایت بودی و امروز در حال خراب شدن و فراق به سر می‌بری، در حالتی که دردی را تحمل می‌کنی و مستی زندگی را تجربه می‌کنی.
دردی بنوش ای جان بسکل ز هوش ای جان
ازرق مپوش ای جان تا که صنم پرستی
هوش مصنوعی: ای جان، از این درد شراب بنوش و از خود بی‌خود شو. رنگ آبی را مپوش، تا زمانی که عاشق معشوق شوی.
امروز بس خرابی هم جام آفتابی
نی کدخدای ماهی نی شوهر مهستی
هوش مصنوعی: امروز روزی است که همه چیز در هم ریخته و نابسامان است؛ نه کسی که بتواند مانند خورشید روشنایی بخشد و نه کسی که مقام و رهبری داشته باشد. همه چیز در آشفتگی است و آرامش وجود ندارد.
افزونی از مساکن بیرونی از معادن
آن نیستی ولیکن هستی چنانک هستی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تجربه و زندگی ما تحت تأثیر شرایط و محیط‌های بیرونی نیست، بلکه وجود ما از عمق وجود خودمان شکل می‌گیرد. به عبارت دیگر، ما با وجودی که ظاهراً تحت تأثیر عوامل خارجی هستیم، در واقع خودمان را از درون می‌سازیم و وجود حقیقی‌امان از درون سرچشمه می‌گیرد.
یک گوشه بسته بودی زان گوشه خسته بودی
آن بسته را گشودی رستی تمام رستی
هوش مصنوعی: در یک گوشه محبوس بودی و از آن وضعیت خسته شده بودی. وقتی آن راه بسته را باز کردی، به طور کامل آزاد شدی.
حیوان سوار نبود جز بهر کار نبود
حیوان نه‌ای تو حیی جستی ز کار جستی
هوش مصنوعی: تنها حیواناتی که در کار و خدمت به انسان هستند، سوار می‌شوند. تو هم که حیوان نیستی، پس از کار و تلاش فرار کردی.
تو پیک آسمانی چون ماه کی توانی
تا تو سوار پایی تا تو به دست شستی
هوش مصنوعی: تو همچون ماهی که در آسمان می‌درخشد، چگونه می‌توانی بر زمین برآیی و به کارهای عادی دست بزنی؟
خامش مده نشانی گرچه ز هر بیانی
شد مرهم جهانی هر خسته‌ای که خستی
هوش مصنوعی: اگرچه بیان کردن دردها می‌تواند تسکینی برای خستگان باشد، اما در سکوت نیز می‌توان نشانه‌ای از آن یافت. پس نباید از ابراز احساسات غافل شد، چرا که هر کس که خسته است، به آرامش و مرهمی نیاز دارد.