غزل شمارهٔ ۲۹۴۲
اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی
و اندر سماع ما را از نای و دف خبر نی
ما خود فنای عشقش ما خاک پای عشقش
عشقیم توی بر تو عشقیم کل دگر نی
خود را چو درنوردیم ما جمله عشق گردیم
سرمه چو سوده گردد جز مایه نظر نی
هر جسم کو عرض شد جان و دل غرض شد
بگداز کز مرضها ز افسردگی بتر نی
از حرص آن گدازش وز عشق آن نوازش
باری جگر درونم خون شد مرا جگر نی
صدپاره شد دل من و آواره شد دل من
امروز اگر بجویی در من ز دل اثر نی
در قرص مه نگه کن هر روز میگدازد
تا در محاق گویی کاندر فلک قمر نی
لاغرتری آن مه از قرب شمس باشد
در بعد زفت باشد لیکن چنان هنر نی
شاها ز بهر جانها زهره فرست مطرب
کفو سماع جانها این نای و دف تر نی
نی نی که زهره چه بود چون شمس عاجز آمد
درخورد این حراره در هیچ چنگ و خور نی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی
و اندر سماع ما را از نای و دف خبر نی
هوش مصنوعی: در مبارزه ما، نه از سپر خبری هست و نه در موسیقی ما، صدای نی و دف به گوش میرسد.
ما خود فنای عشقش ما خاک پای عشقش
عشقیم توی بر تو عشقیم کل دگر نی
هوش مصنوعی: ما خودمان فانی و از بین رفته در عشق او هستیم، مانند خاکی که زیر پای عشق اوست. ما خود عشق هستیم و غیر از این عشق، هیچ چیز دیگری برایمان اهمیت ندارد.
خود را چو درنوردیم ما جمله عشق گردیم
سرمه چو سوده گردد جز مایه نظر نی
هوش مصنوعی: وقتی که به عمق وجود خود رسیدیم، همه عاشق میشویم. مانند سرمهای که در فرآیند تولیدش، تنها توجه به خود آن باقی میماند.
هر جسم کو عرض شد جان و دل غرض شد
بگداز کز مرضها ز افسردگی بتر نی
هوش مصنوعی: اگر هر جسمی (موجودی) که با عشق و محبت پر شده، جان و دلش هدف و مقصود است، باید از آن برای رهایی از اندوه و ناراحتیها استفاده کرد. چون باید بدانیم که فرار از این نوع ناراحتیها از خود بیماریها هم بدتر نیست.
از حرص آن گدازش وز عشق آن نوازش
باری جگر درونم خون شد مرا جگر نی
هوش مصنوعی: به خاطر حرص و زیادهخواهیام از آن عشق که به من لطف میکند، جگرم به درد آمده و از درونم خون میریزد. در واقع، جگر من دیگر جگر نیست.
صدپاره شد دل من و آواره شد دل من
امروز اگر بجویی در من ز دل اثر نی
هوش مصنوعی: دل من امروز به شدت شکسته و آواره است، اگر امروز به جستجوی آثار دل من بپردازی، چیزی از آن نخواهی یافت.
در قرص مه نگه کن هر روز میگدازد
تا در محاق گویی کاندر فلک قمر نی
هوش مصنوعی: در هر روز، ماه در میان مه قرار دارد و به آرامی ذوب میشود، گویی که در عین حال در آسمان قمر وجود ندارد.
لاغرتری آن مه از قرب شمس باشد
در بعد زفت باشد لیکن چنان هنر نی
هوش مصنوعی: زیباترین و عالیترین زیبایی در نزدیکی خورشید است، اما هرچقدر هم که دور باشد، به اندازهای که هنری در خود نداشته باشد، ارزش کمتری خواهد داشت.
شاها ز بهر جانها زهره فرست مطرب
کفو سماع جانها این نای و دف تر نی
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ، به خاطر روحها، زیبا و دلنشین بزن. مطرب، ساز و نغمات جاننواز را بیاور تا روحها با نوا و ضربی سرشار از شادی پرواز کنند.
نی نی که زهره چه بود چون شمس عاجز آمد
درخورد این حراره در هیچ چنگ و خور نی
هوش مصنوعی: نی نی که زهره چه بود، وقتی خورشید درخشان و قدرتمند در برابر این گرما و حرارت ناتوان آمد، هیچ چیز نمیتواند با آن مقابله کند.