گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۴۱

ای گوهر خدایی آیینه معانی
هر دم ز تاب رویت بر عرش ارمغانی
عرش از خدای پرسد کاین تاب کیست بر من
فرمایدش ز غیرت کاین تاب را ندانی
از غیرت الهی در عرش حیرت افتد
زیرا ز غیرت آمد پیغام لن ترانی
زان تاب اگر شعاعی بر آسمان رسیدی
از آسمان نمودی صد ماه آسمانی
اندر جمال هر مه لطف ازل نمودی
هر عاشقی بدیدی مقصودهای جانی
در راه رهروان را رنج و طلب نبودی
خوف فنا نبودی اندر جهان فانی
یک بار دردمیدی تا جان گرفت قالب
دردم تو بار دیگر تا جان شود عیانی
از یک شعاع رویت چون لامکان مکان شد
هم برق تو رساند او را به لامکانی
انگشتری لعلت بر نقد عرضه فرما
تا نعره‌ها برآید از لعل‌های کانی
یک جام مان بدادی تا رخت‌ها گرو شد
جامی دگر از آن می هم چاره کن تو دانی
جانی رسید ما را از شمس حق تبریز
کان جان همی‌نماید در غیب دلستانی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای گوهر خدایی آیینه معانی
هر دم ز تاب رویت بر عرش ارمغانی
هوش مصنوعی: ای گوهر الهی، تو همچون آینه‌ای هستی که معانی عمیق را منعکس می‌کند. هر لحظه از درخشش چهره‌ات، نعمتی به عرش آسمان می‌بخشد.
عرش از خدای پرسد کاین تاب کیست بر من
فرمایدش ز غیرت کاین تاب را ندانی
هوش مصنوعی: عرش (سقف آسمان) از خداوند می‌پرسد که این نور و درخشش از آن کیست. خداوند به آن می‌گوید که به خاطر غیرت و عظمت این درخشش نمی‌توانی آن را بشناسی و درک کنی.
از غیرت الهی در عرش حیرت افتد
زیرا ز غیرت آمد پیغام لن ترانی
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت الهی، حتی در بالاترین مرتبه‌ها هم حیرت و شگفتی ایجاد می‌شود، چرا که پیام «تو مرا نخواهی دید» از همین غیرت نشأت گرفته است.
زان تاب اگر شعاعی بر آسمان رسیدی
از آسمان نمودی صد ماه آسمانی
هوش مصنوعی: اگر از آن تابش نورانی به آسمان برسی، نور تو چنان درخشان خواهد بود که مانند صد ماه در آسمان جلوه‌گری خواهی کرد.
اندر جمال هر مه لطف ازل نمودی
هر عاشقی بدیدی مقصودهای جانی
هوش مصنوعی: در زیبایی هر ماه، لطف و نعمت از ابتدا نمایان است؛ هر عاشقی که او را ببیند، به هدف‌های روحی وعاطفی خود می‌رسد.
در راه رهروان را رنج و طلب نبودی
خوف فنا نبودی اندر جهان فانی
هوش مصنوعی: در مسیر مسافران، رنج و جستجو وجود نداشت و ترسی از فنا و نابودی در این دنیای فانی احساس نمی‌شد.
یک بار دردمیدی تا جان گرفت قالب
دردم تو بار دیگر تا جان شود عیانی
هوش مصنوعی: یک بار که به درد من رسیدی، جانم احیا شد و دردم شکل گرفت. اکنون دوباره درد بکش تا جان من نمایان شود.
از یک شعاع رویت چون لامکان مکان شد
هم برق تو رساند او را به لامکانی
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره‌ات به قدری نورانی است که مانند فضایی بی‌نهایت و بدون محدودیت می‌تواند همه جا را پر کند و درخشش تو او را به جایی بلامکان و بی‌نهایت می‌برد.
انگشتری لعلت بر نقد عرضه فرما
تا نعره‌ها برآید از لعل‌های کانی
هوش مصنوعی: انگشتری که دارای سنگ لعل است را به بازار بیاور و به فروش برسان تا صدای نعره‌ها از سنگ‌های قیمتی بلند شود.
یک جام مان بدادی تا رخت‌ها گرو شد
جامی دگر از آن می هم چاره کن تو دانی
هوش مصنوعی: تو یک جام از می به من دادی که با آن، دل و جانم را به تو سپردم. حالا به من جام دیگری از آن می بده تا مشکل و غم‌هایم را حل کنم، چرا که تو می‌دانی چطور باید این کار را انجام دهی.
جانی رسید ما را از شمس حق تبریز
کان جان همی‌نماید در غیب دلستانی
هوش مصنوعی: یک روح بزرگ و روحانی به ما رسید که از شمس تبریز می‌آید، چرا که این روح دارد جلوه‌ای از دنیای پنهان و دل‌انگیز را نشان می‌دهد.

حاشیه ها

1401/02/13 00:05
بابک بامداد مهر

در راه رهروان را ....دربیت۶ خوانش راحت تری دارد