گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۴۰

چون زخمه رجا را بر تار می‌کشانی
کاهل روان ره را در کار می‌کشانی
ای عشق چون درآیی در لطف و دلربایی
دامان جان بگیری تا یار می‌کشانی
ایمن کنی تو جان را کوری رهزنان را
دزدان نقد دل را بر دار می‌کشانی
سوداییان جان را از خود دهی مفرح
صفراییان زر را بس زار می‌کشانی
مهجور خارکش را گلزار می‌نمایی
گلروی خارخو را در خار می‌کشانی
موسی خاک رو را بر بحر می‌نشانی
فرعون بوش جو را در عار می‌کشانی
موسی عصا بگیرد تا یار خویش سازد
ماری کنی عصا را چون مار می‌کشانی
چون مار را بگیرد یابد عصای خود را
این نعل بازگونه هموار می‌کشانی
آن کو در آتش افتد راهش دهی به آبی
و آن کو در آب آید در نار می‌کشانی
ای دل چه خوش ز پرده سرمست و باده خورده
سر را برهنه کرده دستار می‌کشانی
ما را مده به غیری تا سوی خود کشاند
ما را تو کش ازیرا شهوار می‌کشانی
تا یار زنده باشد کوهی کنی تو سدش
چون در غمش بکشتی در غار می‌کشانی
خاموش و درکش این سر خوش خامشانه می‌خور
زیرا که چون خموشی اسرار می‌کشانی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون زخمه رجا را بر تار می‌کشانی
کاهل روان ره را در کار می‌کشانی
هوش مصنوعی: وقتی امید به زندگی را بر روی تارهای دل می‌زنی، باعث می‌شوی که کسالت و بی‌حوصلگی روح را از کار بازدارد و به تلاش و حرکت وادار کند.
ای عشق چون درآیی در لطف و دلربایی
دامان جان بگیری تا یار می‌کشانی
هوش مصنوعی: ای عشق، وقتی که با محبت و زیبایی‌ات وارد می‌شوی، جانم را در آغوش می‌گیری تا یارم را به سوی خود بکشی.
ایمن کنی تو جان را کوری رهزنان را
دزدان نقد دل را بر دار می‌کشانی
هوش مصنوعی: تو جانم را از خطرات و دزدان محافظت می‌کنی، اما در عوض، قلب و احساسات من را به راحتی از من می‌گیری.
سوداییان جان را از خود دهی مفرح
صفراییان زر را بس زار می‌کشانی
هوش مصنوعی: اگر دل‌های عاشقان را به شوق بیاوری، روح و زندگی را به آنها می‌بخشی. اما افرادی که به دنبال ثروت و زر و زرق و برق هستند، با تظاهر زیاد و خودپسندی، تنها به زحمت می‌افتند.
مهجور خارکش را گلزار می‌نمایی
گلروی خارخو را در خار می‌کشانی
هوش مصنوعی: تو با زیبایی‌ات، کسی را که از عشق دور شده را به باغی پر از گل نشان می‌دهی، اما در عوض، معشوقی که در میان خارها در بسته است را به درد و رنج می‌کشی.
موسی خاک رو را بر بحر می‌نشانی
فرعون بوش جو را در عار می‌کشانی
هوش مصنوعی: موسی، خاک را بر دریا می‌افشاند و فرعون، بو را در عیب و ننگ می‌اندازد.
موسی عصا بگیرد تا یار خویش سازد
ماری کنی عصا را چون مار می‌کشانی
هوش مصنوعی: موسی برای یاری خود، عصا را به شکل مار می‌گیرد و تو هم می‌توانی عصا را طوری بکشانی که مانند مار حرکت کند.
چون مار را بگیرد یابد عصای خود را
این نعل بازگونه هموار می‌کشانی
هوش مصنوعی: وقتی که مار را بگیرند، عصایشان را به دست می‌آورند. این نعل که شکل باز دارد، به راحتی حرکت می‌کند.
آن کو در آتش افتد راهش دهی به آبی
و آن کو در آب آید در نار می‌کشانی
هوش مصنوعی: هر کسی که به درد و مشکل دچار شود، می‌توانی او را به راهی نیک هدایت کنی، و کسی که در آرامش و خوشی به سر می‌برد، ممکن است به دچار شدن در سختی‌ها کشیده شود.
ای دل چه خوش ز پرده سرمست و باده خورده
سر را برهنه کرده دستار می‌کشانی
هوش مصنوعی: ای دل، چه لذتی دارد زمانی که در حال سرخوشی و نوشیدن شراب هستی و در عین حال همه چیز را کنار گذاشته‌ای و جزو توجهت به خودت برمی‌گردد.
ما را مده به غیری تا سوی خود کشاند
ما را تو کش ازیرا شهوار می‌کشانی
هوش مصنوعی: ما را به دیگران نسپار، چون فقط تو می‌توانی ما را به سوی خود جلب کنی. تنها تو هستی که می‌توانی ما را از گرفتاری‌هایمان رهایی بخشی، چرا که شهوات ما را به سمت خود می‌کشد.
تا یار زنده باشد کوهی کنی تو سدش
چون در غمش بکشتی در غار می‌کشانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که دوست زنده است، تو هم مثل کوهی می‌ایستادی و جلوی او را می‌گیری، ولی وقتی که او در غم و اندوه است، تو هم او را به زیر می‌کشی و در سختی‌ها به او کمک نمی‌کنی.
خاموش و درکش این سر خوش خامشانه می‌خور
زیرا که چون خموشی اسرار می‌کشانی
هوش مصنوعی: سکوت کن و این سرخوشی را در خود نگه‌دار، چرا که وقتی خاموشی، رازها را فاش می‌کنی.