گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۴

بریده شد از این جوی جهان آب
بهارا بازگرد و وارسان آب
از آن آبی که چشمه خضر و الیاس
ندیدست و نبیند آن چنان آب
زهی سرچشمه‌ای کز فر جوشش
بجوشد هر دمی از عین جان آب
چو باشد آب‌ها نان‌ها برویند
ولی هرگز نرست ای جان ز نان آب
برای لقمه‌ای نان چون گدایان
مریز از روی فقر ای میهمان آب
سراسر جمله عالم نیم لقمه‌ست
ز حرص نیم لقمه شد نهان آب
زمین و آسمان دلو و سبویند
برون‌ست از زمین و آسمان آب
تو هم بیرون رو از چرخ و زمین زود
که تا بینی روان از لامکان آب
رهد ماهی جان تو از این حوض
بیاشامد ز بحر بی‌کران آب
در آن بحری که خضرانند ماهی
در او جاوید ماهی جاودان آب
از آن دیدار آمد نور دیده
از آن بام‌ست اندر ناودان آب
از آن باغ‌ست این گل‌های رخسار
از آن دولاب یابد گلستان آب
از آن نخل‌ست خرماهای مریم
نه ز اسباب‌ست و زین ابواب آن آب
روان و جانت آنگه شاد گردد
کز این جا سوی تو آید روان آب
مزن چوبک دگر چون پاسبانان
که هست این ماهیان را پاسبان آب

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بریده شد از این جوی جهان آب
بهارا بازگرد و وارسان آب
هوش مصنوعی: آب بهاری که از این جوی جدا شده، دوباره برگرد و جریان آن را به سوی ما بیاور.
از آن آبی که چشمه خضر و الیاس
ندیدست و نبیند آن چنان آب
هوش مصنوعی: این آب، آن آبی است که نه خضر و الیاس آن را دیده‌اند و نه خواهد دید.
زهی سرچشمه‌ای کز فر جوشش
بجوشد هر دمی از عین جان آب
هوش مصنوعی: چه سرمنشأ زیبایی که هر لحظه از عمق جانش جویبار آبی جوشان دارد.
چو باشد آب‌ها نان‌ها برویند
ولی هرگز نرست ای جان ز نان آب
هوش مصنوعی: زمانی که آب زیاد باشد، محصولات هم خوب رشد می‌کنند، اما هرگز نتوانی از آب و نان به اندازه‌ی کافی بهره‌مند شوی.
برای لقمه‌ای نان چون گدایان
مریز از روی فقر ای میهمان آب
هوش مصنوعی: ای مهمان آب، بر اثر فقر و نیاز، مانند گدایان برای به دست آوردن لقمه‌ای نان خجالت نکش.
سراسر جمله عالم نیم لقمه‌ست
ز حرص نیم لقمه شد نهان آب
هوش مصنوعی: تمام جهان مانند لقمه‌ای است و از شدت حرص به آن، در مَخفی‌گاه آن، آب نهان شده است.
زمین و آسمان دلو و سبویند
برون‌ست از زمین و آسمان آب
هوش مصنوعی: زمین و آسمان مانند دلو و سبو هستند و از آنها مایه حیات و آب خارج می‌شود.
تو هم بیرون رو از چرخ و زمین زود
که تا بینی روان از لامکان آب
هوش مصنوعی: برو بیرون و از جهان و چرخ و زمین فاصله بگیر، تا ببینی که چگونه آب از جایی فراتر از مکان در حال حرکت است.
رهد ماهی جان تو از این حوض
بیاشامد ز بحر بی‌کران آب
هوش مصنوعی: از این حوض که محدود است، جان تو همچون ماهی می‌تواند آب را بنوشد، در حالی که از دریاهای بی‌کران به راحتی می‌تواند بهره‌مند شود.
در آن بحری که خضرانند ماهی
در او جاوید ماهی جاودان آب
هوش مصنوعی: در آن دریا که ماهی‌های سبز وجود دارند، ماهی جاودانی وجود دارد که در آب همواره زنده است.
از آن دیدار آمد نور دیده
از آن بام‌ست اندر ناودان آب
هوش مصنوعی: از آن ملاقات، چشمانم روشنی گرفت و این روشنی مانند آبی است که از دانه‌چاه بیرون می‌آید.
از آن باغ‌ست این گل‌های رخسار
از آن دولاب یابد گلستان آب
هوش مصنوعی: این گل‌های زیبای چهره از همان باغی هستند که آب درختانش را سیراب می‌کند و باعث می‌شود گل‌ها شکوفا شوند.
از آن نخل‌ست خرماهای مریم
نه ز اسباب‌ست و زین ابواب آن آب
هوش مصنوعی: خرماهای مریم از نخل خودش به وجود می‌آید و نه به خاطر وسایل یا درهای دیگر.
روان و جانت آنگه شاد گردد
کز این جا سوی تو آید روان آب
هوش مصنوعی: زمانی که از اینجا آب روان به سوی تو بیاید، روح و جانت شاد خواهد شد.
مزن چوبک دگر چون پاسبانان
که هست این ماهیان را پاسبان آب
هوش مصنوعی: به طور کلی، این عبارت اشاره به این دارد که مانند پاسبانان که از آب و ماهی‌ها محافظت می‌کنند، دیگر با چوب به آن‌ها آسیب نزنید. به نوعی، این جمله دعوت به مراقبت و حمایت از موجودات دیگر است و نشان‌دهنده این است که باید از آن‌ها حفاظت کنیم و به آن‌ها آسیب نرسانیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۹۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1397/10/25 10:12
یک انسان

جناب مولانا در این غزل بخوبی نقش آگاهی را بمثابه قران کریم با «آب» ترسیم نموده است. قران نیز در اغلب آیات به آب اشاره کرده است که غالباً همان آگاهی هایی الهام شده به اذهان مردم است. منشا آگاهی وحیانیست. بخصوص در ابیات زیر این موضوع بروشنی تصدیق شده است:
از آن آبی که چشمه خضر و الیاس
ندیدست و نبیند آن چنان آب
زهی سرچشمه‌ای کز فر جوشش
بجوشد هر دمی از عین جان آب

زمین و آسمان دلو و سبویند
برون‌ست از زمین و آسمان آب

1401/12/25 18:02
حسن خورگوئی

خلاصه من و تو لیوانی از اب جاری هستیم ، اب جاری وقتی میره تو لیوان دیگه دیگه اب جاری نیست بلکه ی لیوان اب یا ی مشت اب هستند اهمیت موضوع غزل در جاری بودن این اب وگرنه من و تو فقط ی لیوان پر از ابیم