غزل شمارهٔ ۲۹۰۷
آفتابا سوی مه رویان شدی
چرخ را چون ذرهها برهم زدی
آتشی در کفر و ایمان شعله زد
چون بگستردی تو دین بیخودی
پست و بالا عشق پر شد همچو بحر
چشمه چشمه جوش جوش سرمدی
عالمی پرآتش عشاق بود
بر سر آتش تو آتش آمدی
هر سحرگه پیش قانونهای تو
سجده آرد دین پاک احمدی
بی وجودی گر تو را نقصان نهد
بی وجودان را چه نیکی یا بدی
خاک پای شمس تبریزی ببوس
تا برآری سر ز سعد و اسعدی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آفتابا سوی مه رویان شدی
چرخ را چون ذرهها برهم زدی
هوش مصنوعی: ای آفتاب! تو به سوی صورتهای زیبا رفتی و مانند ذرات گرد و غبار، آسمان را به هم ریختی.
آتشی در کفر و ایمان شعله زد
چون بگستردی تو دین بیخودی
هوش مصنوعی: آتشی در دل کفر و ایمان روشن شد وقتی که تو این دین بیخودی را منتشر کردی.
پست و بالا عشق پر شد همچو بحر
چشمه چشمه جوش جوش سرمدی
هوش مصنوعی: عشق در همه جا فراگیر شده و مانند دریایی است که از چشمههای جوشانی پر شده و مدام در حال جوش و خروش است.
عالمی پرآتش عشاق بود
بر سر آتش تو آتش آمدی
هوش مصنوعی: در جهانی پر از عشق و اشتیاق، تو با وجود عشق خود به آتش این احساسات دامن زدی و به شعلهوری آن افزودهای.
هر سحرگه پیش قانونهای تو
سجده آرد دین پاک احمدی
هوش مصنوعی: هر صبحگاهی، دین پاک پیامبر احمد در برابر قواعد و اصول تو تواضع و احترام نشان میدهد.
بی وجودی گر تو را نقصان نهد
بی وجودان را چه نیکی یا بدی
هوش مصنوعی: اگر وجود تو دچاری از نقصان شود، وجود نداشتن دیگران چه نیکی یا بدی میتواند داشته باشد؟
خاک پای شمس تبریزی ببوس
تا برآری سر ز سعد و اسعدی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به سعادت و خوشبختی، خاک پای شمس تبریزی را ببوس، تا از غم و تنهایی رهایی پیدا کنی و به خوشحالی و آرامش دست یابی.
حاشیه ها
1404/04/04 21:07
همایون
چشمه درون چشمه، آتش بر آتش، سجده در پای سجده، با وجودی باید پیدا شود تا وجود شمس را ببیند که وجودی درون وجود است دینداری بیرون از همه دین ها
بی گمان شمس به تمامی و رسامندی خود را به جلالدین نمایانده است در زندگی و مرگ خود واین کشف و آشکارگی از راه جلالدین به ما رسیده است بی آنکه بخت دیدار این شگفتی شگفت را داشته باشیم
1404/04/05 03:07
همایون
آفتابا سوی مهرویان شدی چرخ را چون ذرهها برهمزدی
مطلعای زیباتر ازاین در غزل نیست
سو هم رو و هم روشنی است