غزل شمارهٔ ۲۹۰۴
عاقبت از عاشقان بگریختی
وز مصاف ای پهلوان بگریختی
سوی شیران حمله بردی همچو شیر
همچو روبه از میان بگریختی
قصد بام آسمان میداشتی
از میان نردبان بگریختی
تو چگونه دارویی هر درد را
کز صداع این و آن بگریختی
پس روی انبیا چون میکنی
چون ز تهدید خسان بگریختی
مرده رنگی و نداری زندگی
مرده باشی چون ز جان بگریختی
دستمزد شادمانی صبر توست
رو که وقت امتحان بگریختی
صبر میکن در حصار غم کنون
چون ز بانگ پاسبان بگریختی
کی ببینی چشم تیرانداز را
چون ز تیر خرکمان بگریختی
زخم تیغ و تیر چون خواهی کشید
چون تو از زخم زبان بگریختی
رو خمش کن بینشانی خامشی است
پس چرا سوی نشان بگریختی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عاقبت از عاشقان بگریختی
وز مصاف ای پهلوان بگریختی
هوش مصنوعی: در نهایت از عاشقان فرار کردی و از نبرد ای قهرمان گریختی.
سوی شیران حمله بردی همچو شیر
همچو روبه از میان بگریختی
هوش مصنوعی: تو همچون شیری به سوی شیران حمله کردی، ولی مانند روباهی از بین آنها فرار کردی.
قصد بام آسمان میداشتی
از میان نردبان بگریختی
هوش مصنوعی: اگر میخواستی به بالای آسمان برسی، باید از نردبان بالا میرفتی، اما به جای آن از میان نردبان فرار کردی.
تو چگونه دارویی هر درد را
کز صداع این و آن بگریختی
هوش مصنوعی: چگونه تو توانستهای به هر دردی درمانی بیابی، در حالی که از بیماریهای مختلف فرار کردی؟
پس روی انبیا چون میکنی
چون ز تهدید خسان بگریختی
هوش مصنوعی: وقتی با پیامبران خود رفتار میکنی، چرا از تهدید افراد پست فرار میکنی؟
مرده رنگی و نداری زندگی
مرده باشی چون ز جان بگریختی
هوش مصنوعی: اگر جان خود را از دست دادهای و زندگی زندهای نداری، مانند یک مرده با رنگهای بیروح و بیحالی خواهی بود.
دستمزد شادمانی صبر توست
رو که وقت امتحان بگریختی
هوش مصنوعی: پاداش خوشحالی به صبر تو وابسته است، زیرا زمانی که زمان آزمون رسید، تو فرار کردی.
صبر میکن در حصار غم کنون
چون ز بانگ پاسبان بگریختی
هوش مصنوعی: صبر کن در این حصار اندوه، زیرا اکنون که از صدای پاسبان فرار کردی، باید آرامش را در خود حفظ کنی.
کی ببینی چشم تیرانداز را
چون ز تیر خرکمان بگریختی
هوش مصنوعی: وقتی که تو از تیرکمان تیر میگریزی، آیا میتوانی چشم تیرانداز را ببینی؟
زخم تیغ و تیر چون خواهی کشید
چون تو از زخم زبان بگریختی
هوش مصنوعی: اگر از زخمهای زبان فرار کردهای، چطور میتوانی زخمهای تیغ و تیر را تحمل کنی؟
رو خمش کن بینشانی خامشی است
پس چرا سوی نشان بگریختی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مسأله جستجوی نشانه و علامت در زندگی اشاره دارد. شاعر میگوید که وقتی چهرهی انسان در حالت آرامش و بینشانی باشد، گویی سکوت و خاموشی را تجربه میکند. اما سؤال اینجاست که چرا در حالی که توجه به نشانهها و علامتها میتواند راهگشا باشد، به آنها پشت میکنید و به سمت بینشان و بیهویتی میروید؟ در واقع، شاعر به نوعی از ناپایداری و فرار از واقعیت سخن میگوید.
حاشیه ها
1397/07/20 05:10
سعید
این غزل تضمینیست بر غزل شمارهی 1658:
عاشقم از عاشقان نگریختم/
وز مصاف ای پهلوان نگریختم/
حمله بردم سوی شیران همچو شیر/
همچو روبه از میان نگریختم/
...
1397/10/10 04:01
همایون
خیلیها ادعای عارف بودن دارند و تصور میکنند که مراحل عرفانی را طی کرده اند
در حالیکه نزد جلال دین عارف و پهلوان یکی است و این همانا عرفان ایرانی است
سهروردی و حلاج و شمس و بسیاری عرفا ی حقیقی این گونه بوده اند
تا کسی پهلوانی نکند عارف نیست همانگونه که شیخ با زهد فراوان تا عاشقی نکند هیچ به حساب نمی آید