گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۰۳

باوفا یارا جفا آموختی
این جفا را از کجا آموختی
کو وفاهای لطیفت کز نخست
در شکار جان ما آموختی
هر کجا زشتی جفاکاری رسید
خوبیش دادی وفا آموختی
ای دل از عالم چنین بیگانگی
هم ز یار آشنا آموختی
جانت گر خواهد صنم گویی بلی
این بلی را زان بلا آموختی
عشق را گفتم فروخوردی مرا
این مگر از اژدها آموختی
آن عصای موسی اژدرها بخورد
تو مگر هم زان عصا آموختی
ای دل ار از غمزه‌اش خسته شدی
از لبش آخر دوا آموختی
شکر هشتی و شکایت می‌کنی
از یکی باری خطا آموختی
زان شکرخانه مگو الا که شکر
آن چنان کز انبیا آموختی
این صفا را از گله تیره مکن
کاین صفا از مصطفی آموختی
هر چه خلق آموختت زان لب ببند
جمله آن شو کز خدا آموختی
عاشقا از شمس تبریزی چو ابر
سوختی لیکن ضیا آموختی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باوفا یارا جفا آموختی
این جفا را از کجا آموختی
هوش مصنوعی: دوست وفادار، تو جفایی را به من آموختی، این ستم و بی‌وفایی را از کجا یاد گرفته‌ای؟
کو وفاهای لطیفت کز نخست
در شکار جان ما آموختی
هوش مصنوعی: کجا هستند وفاهای نازنین تو که از آغاز، به ما درس شکار دل را آموختی؟
هر کجا زشتی جفاکاری رسید
خوبیش دادی وفا آموختی
هوش مصنوعی: هر جا که ظلم و زشتی وجود داشت، شما خوبی را نشان دادی و وفاداری را آموختی.
ای دل از عالم چنین بیگانگی
هم ز یار آشنا آموختی
هوش مصنوعی: ای دل، تو هم از این دنیای بی‌ارتباطی یاد گرفته‌ای، حتی از دوست آشنای خود.
جانت گر خواهد صنم گویی بلی
این بلی را زان بلا آموختی
هوش مصنوعی: اگر جانت مشتاق آن معشوق است، باید بگویی "بله"، چون این "بله" را از آن گرفتاری آموخته‌ای.
عشق را گفتم فروخوردی مرا
این مگر از اژدها آموختی
هوش مصنوعی: به عشق گفتم که مرا بلعیدی، آیا این کار را از اژدها یاد گرفتی؟
آن عصای موسی اژدرها بخورد
تو مگر هم زان عصا آموختی
هوش مصنوعی: عصای موسی که به شکل مار درآمد، تو هم باید از آن عصا درس بیاموزی و مهارت‌های آن را فرا بگیری.
ای دل ار از غمزه‌اش خسته شدی
از لبش آخر دوا آموختی
هوش مصنوعی: ای دل، اگر از نگاه معشوق خسته شده‌ای، از لبان او در نهایت، راه چاره‌ای یاد گرفته‌ای.
شکر هشتی و شکایت می‌کنی
از یکی باری خطا آموختی
هوش مصنوعی: تو در حالیکه از لطف و خوبی دیگران برخوردار هستی و شکرگزار نیستی، در عوض از یک اشتباه کوچک او گلایه می‌کنی.
زان شکرخانه مگو الا که شکر
آن چنان کز انبیا آموختی
هوش مصنوعی: از آن شیرینی‌فروشی چیزی مگو، مگر اینکه شیرینی‌ای که از پیامبران آموختی، آن‌چنان است.
این صفا را از گله تیره مکن
کاین صفا از مصطفی آموختی
هوش مصنوعی: این آرامش و پاکی را از جمع خودت بگیر، زیرا این صفا و خیریت را از پیامبر آموختی.
هر چه خلق آموختت زان لب ببند
جمله آن شو کز خدا آموختی
هوش مصنوعی: هر آنچه را که مردم به تو آموخته‌اند، فراموش کن و تنها به دانسته‌های خداوندی خود تکیه کن.
عاشقا از شمس تبریزی چو ابر
سوختی لیکن ضیا آموختی
هوش مصنوعی: ای عاشقان، شمس تبریزی مانند ابر در آتش سوخته است، اما از او نور و روشنایی را آموخته‌اید.