گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۹۸

هر دم ای دل سوی جانان می‌روی
وز نظرها سخت پنهان می‌روی
جامه‌ها را چاک کردی همچو ماه
در پی خورشید رخشان می‌روی
ای نشسته با حریفان بر زمین
وز درون بر هفت کیوان می‌روی
پیش مهمانان به صورت حاضری
سوی صورتگر به مهمان می‌روی
چون قلم بر دست آن نقاش چست
در میان نقش انسان می‌روی
همچو آبی می‌روی در زیر کاه
آب حیوانی به بستان می‌روی
در جهان غمگین نماندی گر تو را
چشم دیدی چون خرامان می‌روی
ای دریغا خلق دیدی مر تو را
چون نهان از جمله خلقان می‌روی
حال ما بنگر ببر پیغام ما
چون به پیش تخت سلطان می‌روی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دم ای دل سوی جانان می‌روی
وز نظرها سخت پنهان می‌روی
هوش مصنوعی: هر لحظه ای دل، به سوی محبوب خود می‌روی و از چشمان دیگران به شدت پنهان می‌شوی.
جامه‌ها را چاک کردی همچو ماه
در پی خورشید رخشان می‌روی
هوش مصنوعی: تو مانند ماه به دنبال خورشید درخشان می‌روی و لباس‌هایت را پاره کرده‌ای.
ای نشسته با حریفان بر زمین
وز درون بر هفت کیوان می‌روی
هوش مصنوعی: ای کسی که با دوستانت نشسته‌ای، تو از درون به سمت هفت کیوان می‌روی، یعنی به سوی ستاره‌ها و آسمان‌های دوردست سفر می‌کنی.
پیش مهمانان به صورت حاضری
سوی صورتگر به مهمان می‌روی
هوش مصنوعی: در حضور مهمان‌ها به صورت خودت توجه کن و به سمت هنرمند چهره‌سازی برو که برای مهمانت کار می‌کند.
چون قلم بر دست آن نقاش چست
در میان نقش انسان می‌روی
هوش مصنوعی: وقتی قلم در دست هنرمند ماهر به حرکت درمی‌آید، تو هم در دل تصویر انسان‌گونه‌ای قرار می‌گیری.
همچو آبی می‌روی در زیر کاه
آب حیوانی به بستان می‌روی
هوش مصنوعی: تو مانند آبی که زیر کاه قرار دارد، به آرامی و به دور از چشم‌ها به باغ می‌روی.
در جهان غمگین نماندی گر تو را
چشم دیدی چون خرامان می‌روی
هوش مصنوعی: اگر در این دنیای غم‌انگیز کسی تو را ببیند، دیگر غمگین نخواهد ماند؛ زیرا تو با زیبایی و ظرافت به جلو می‌روی.
ای دریغا خلق دیدی مر تو را
چون نهان از جمله خلقان می‌روی
هوش مصنوعی: ای کاش مردم تو را می‌دیدند، اما تو به‌طور پنهانی از میان همه‌ی آدم‌ها عبور می‌کنی.
حال ما بنگر ببر پیغام ما
چون به پیش تخت سلطان می‌روی
هوش مصنوعی: حال ما را در نظر بگیر و وقتی پیغام ما را به پیشگاه سلطان می‌بری، به خاطر بسپار.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۸۹۸ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر