گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۹۳

قدر غم گر چشم سر بگریستی
روز و شب‌ها تا سحر بگریستی
آسمان گر واقفستی زین فراق
انجم و شمس و قمر بگریستی
زین چنین عزلی شه ار واقف شدی
بر خود و تاج و کمر بگریستی
گر شب گردک بدیدی این طلاق
بر کنار و بوسه بربگریستی
گر شراب لعل دیدی این خمار
بر قنینه و شیشه گر بگریستی
گر گلستان واقفستی زین خزان
برگ گل بر شاخ تر بگریستی
مرغ پران واقفستی زین شکار
سست کردی بال و پر بگریستی
گر فلاطون را هنر نفریفتی
نوحه کردی بر هنر بگریستی
روزن ار واقف شدی از دود مرگ
روزن و دیوار و در بگریستی
کشتی اندر بحر رقصان می‌رود
گر بدیدی این خطر بگریستی
آتش این بوته گر ظاهر شدی
محتشم بر سیم و زر بگریستی
رستم ار هم واقفستی زین ستم
بر مصاف و کر و فر بگریستی
این اجل کر است و ناله نشنود
ور نه با خون جگر بگریستی
دل ندارد هیچ این جلاد مرگ
ور دلش بودی حجر بگریستی
گر نمودی ناخنان خویش مرگ
دست و پا بر همدگر بگریستی
وقت پیچاپیچ اگر حاضر شدی
ماده بز بر شیر نر بگریستی
مادر فرزندخوار آمد زمین
ور نه بر مرگ پسر بگریستی
جان شیرین دادن از تلخی مرگ
گر شدی پیدا شکر بگریستی
داندی مقری که عرعر می‌کند
ترک کردی عر و عر بگریستی
گر جنازه واقفستی زین کفن
این جنازه بر گذر بگریستی
کودک نوزاد می‌گرید ز نقل
عاقلستی بیشتر بگریستی
لیک بی‌عقلی نگرید طفل نیز
ور نه چشم گاو و خر بگریستی
با همه تلخی همین شیرین ما
چاره دیدی چون مطر بگریستی
زان که شیرین دید تلخی‌های مرگ
زان چه دید آن دیده ور بگریستی
که گذشت آن من و رفت آنچ رفت
کو خبر تا زین خبر بگریستی
تیر زهرآلود کآمد بر جگر
بر سپر جستی سپر بگریستی
زیر خاکم آن چنانک این جهان
شاید ار زیر و زبر بگریستی
هین خمش کن نیست یک صاحب نظر
ور بدی صاحب نظر بگریستی
شمس تبریزی برفت و کو کسی
تا بر آن فخرالبشر بگریستی
عالم معنی عروسی یافت زو
لیک بی‌او این صور بگریستی
این جهان را غیر آن سمع و بصر
گر بدی سمع و بصر بگریستی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قدر غم گر چشم سر بگریستی
روز و شب‌ها تا سحر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر غم را به اندازه‌ای که نیاز دارد، با اشک‌های چشمانت ابراز کنی و به مدت طولانی در روز و شب و تا سحر بگریی، شاید بتوانی کمی از آن را کم کنی.
آسمان گر واقفستی زین فراق
انجم و شمس و قمر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر آسمان از این جدایی ستاره‌ها، خورشید و ماه آگاه بود، حتماً گریه می‌کرد.
زین چنین عزلی شه ار واقف شدی
بر خود و تاج و کمر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر کسی از این نوع شعرها آگاه باشد، به وضوح درک می‌کند که در نتیجه مقام و ثروت خود چه نقص‌هایی دارد و ممکن است به گریه و اندوه بیفتد.
گر شب گردک بدیدی این طلاق
بر کنار و بوسه بربگریستی
هوش مصنوعی: اگر شب را می‌دیدی، این جدایی را در کنار می‌دانستی و بوسه‌ای می‌گرفتی.
گر شراب لعل دیدی این خمار
بر قنینه و شیشه گر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر شراب قرمزی را دیدی که در جام و بطری است، همین که اشک به چشمانت آمد...
گر گلستان واقفستی زین خزان
برگ گل بر شاخ تر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر از حال و روز گلستان خبر داشتی، در این فصل پاییز، بر روی شاخه‌های تازه گل‌ها اشک می‌ریختی.
مرغ پران واقفستی زین شکار
سست کردی بال و پر بگریستی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به شکار می‌رود، از این شکار آگاه است و در نتیجه بال و پر خود را سست کرده و به اندوه نشسته است.
گر فلاطون را هنر نفریفتی
نوحه کردی بر هنر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر هنر و استعداد فلاطون تو را تحت تأثیر قرار نداده باشد، پس باید بر هنر و زیبایی‌ها گریه کنی و از آن‌ها غمگین باشی.
روزن ار واقف شدی از دود مرگ
روزن و دیوار و در بگریستی
هوش مصنوعی: اگر از عواقب مرگ آگاه باشی، به قدری متاثر می‌شوی که حتی از دیوار و در هم اشک می‌ریزی.
کشتی اندر بحر رقصان می‌رود
گر بدیدی این خطر بگریستی
هوش مصنوعی: کشتی در دریا در حال رقص و حرکت است. اگر این خطر را می‌دیدی، به خاطر نگرانی از آن گریه می‌کردی.
آتش این بوته گر ظاهر شدی
محتشم بر سیم و زر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر آتش این بوته نمایان شود، تو بر طلای نقره‌ای خود اشک خواهی ریخت.
رستم ار هم واقفستی زین ستم
بر مصاف و کر و فر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر رستم از این ظلم باخبر باشد، باید در برابر آن بایستد و برای نجات دیگران تلاش کند، نه اینکه سکوت کند و دلی شکسته داشته باشد.
این اجل کر است و ناله نشنود
ور نه با خون جگر بگریستی
هوش مصنوعی: این مرگ بی‌رحم است و صدای ناله‌ها را نمی‌شنود، وگرنه به خاطر درد و رنج ناشی از آن، با خون دل گریه می‌کردیم.
دل ندارد هیچ این جلاد مرگ
ور دلش بودی حجر بگریستی
هوش مصنوعی: این دل ستم‌گر مرگ، هیچ احساساتی ندارد؛ اگر قلبی داشت، سنگ هم می‌گریست.
گر نمودی ناخنان خویش مرگ
دست و پا بر همدگر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر ناخن‌های خود را می‌نمودی، مرگ به پای تو و من در هم می‌پیچید.
وقت پیچاپیچ اگر حاضر شدی
ماده بز بر شیر نر بگریستی
هوش مصنوعی: زمانی که شرایط پیچیده و دشواری پیش آمد و تو آماده شدی، شاید از تو انتظار داشته باشند که در مقابل قدرت و شجاعت، نرمش و سستی نشان دهی.
مادر فرزندخوار آمد زمین
ور نه بر مرگ پسر بگریستی
هوش مصنوعی: مادر که بسیار به فرزندش عشق می‌ورزد، به زمین آمد و اگر نبود، بر مرگ پسرش اشک می‌ریخت.
جان شیرین دادن از تلخی مرگ
گر شدی پیدا شکر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی جان شیرین خود را به خاطر تلخی مرگ فدای کنی، پس اگر وجودت نمایان شود، به شکرگزاری بپرداز.
داندی مقری که عرعر می‌کند
ترک کردی عر و عر بگریستی
هوش مصنوعی: می‌دانی که کسی که فقط صداهای بی‌معنا درمی‌آورد، در واقع به فرار و گریز از واقعیت پرداخته است و در نهایت به گریه و زاری می‌افتد.
گر جنازه واقفستی زین کفن
این جنازه بر گذر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر از وضعیت این کفن باخبر هستی، می‌توانی به راحتی در مورد این جنازه به فکر بیفتی و برای آن غمگین شوی.
کودک نوزاد می‌گرید ز نقل
عاقلستی بیشتر بگریستی
هوش مصنوعی: کودک نوزاد به خاطر چیزهای کوچک و بی‌معنی بیشتر گریه می‌کند تا به خاطر مسائل واقعی و مهم.
لیک بی‌عقلی نگرید طفل نیز
ور نه چشم گاو و خر بگریستی
هوش مصنوعی: اما اگر کودک بی‌عقل باشد، گریه نمی‌کند؛ و گرنه چشم‌های گاو و خر هم باید اشک بریزند.
با همه تلخی همین شیرین ما
چاره دیدی چون مطر بگریستی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تلخی‌های زندگی وجود دارد، اما شیرینی آن باعث می‌شود که‌ انسان راه چاره‌ای پیدا کند، مانند بارانی که بر زمین می‌بارد و مشکلات را می‌زداید.
زان که شیرین دید تلخی‌های مرگ
زان چه دید آن دیده ور بگریستی
هوش مصنوعی: چون انسان زیبایی‌های زندگی را مشاهده می‌کند و تلخی‌های مرگ را درک می‌کند، آن چشم که این واقعیات را ببیند، اگر گریه کند، به چه دلیلی نباید گریه کند؟
که گذشت آن من و رفت آنچ رفت
کو خبر تا زین خبر بگریستی
هوش مصنوعی: گذشتن من و از دست دادن هر آنچه که بود، اکنون به فراموشی رفته است، تا جایی که از این رویداد دلتنگی و حسی سنگین به من دست داده است.
تیر زهرآلود کآمد بر جگر
بر سپر جستی سپر بگریستی
هوش مصنوعی: تیر زهرآلود به جگر اصابت کرد و سپر تلاش کرد که خود را نجات دهد، اما در نهایت شکست خورد.
زیر خاکم آن چنانک این جهان
شاید ار زیر و زبر بگریستی
هوش مصنوعی: من زیر خاکم به گونه‌ای که این دنیا اگر به هم بریزد، شاید هم گریه‌اش نگیرد.
هین خمش کن نیست یک صاحب نظر
ور بدی صاحب نظر بگریستی
هوش مصنوعی: به آرامی فکر کن، زیرا کسی که حقیقت را می‌داند وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد، از بدی‌هایش گریه خواهی کرد.
شمس تبریزی برفت و کو کسی
تا بر آن فخرالبشر بگریستی
هوش مصنوعی: شمس تبریزی رفت و کسی پیدا نشد که برای این انسان بزرگ و بی‌نظیر، گریه کند و اندوه بخورد.
عالم معنی عروسی یافت زو
لیک بی‌او این صور بگریستی
هوش مصنوعی: جهان معنی به لطف او به شادی و خوشحالی دست یافت، اما بدون او این اشکال و شکل‌ها به گریه و اندوه افتادند.
این جهان را غیر آن سمع و بصر
گر بدی سمع و بصر بگریستی
هوش مصنوعی: اگر این دنیا فقط به شنیدن و دیدن محدود باشد، آن‌گاه اگر شنیدن و دیدن از میان برود، چه چیزی باقی خواهد ماند؟

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"Rumi, Act I: The Advice of Rumi's Father. Love and Only Love"
با صدای همایون شجریان (آلبوم Abdi: Rumi)

حاشیه ها

1397/04/18 10:07
کیوان

سلام دوستان
من معنای این سطر را نمی فهمم. آیا کسی می تواند مفهوم این سطر از شعر را برای من بازتر کند؟
داندی مقری که عرعر می‌کند
ترک کردی عر و عر بگریستی
با تشکر.
کیوان

1397/04/18 12:07
حسین،۱

کیوان جان
به نظرم درین ماناست:
خوننده ای که باصدای بد مثل عرعر می خواند ، اگر از صدای انکرالاصواتش باخبر بود به جای خواندن ، می گریست
زنده باشی

1397/04/18 12:07
حسین،۱

پوزش : خواننده