گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۹۱

هر کی از نیستی آید به سوی او خبری
اندر او از بشریت بنماید اثری
التفاتی نبود همت او را به علل
گر علل گیرد جمله ز علی تا به ثری
هر کسی که متلاشی شود و محو ز خویش
به سوی او کند از عین حقیقت نظری
جوهری بیند صافی متحلی به حلل
متمکن شده در کالبد جانوری
تو به صورت چه قناعت کنی از صحبت او
رو دگر شو تو به تحقیق که او شد دگری
بشنو شکر وی از من که به جان و سر تو
که بدان لطف و حلاوت نچشیدم شکری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر کی از نیستی آید به سوی او خبری
اندر او از بشریت بنماید اثری
هوش مصنوعی: هر کس که از عدم و هیچ به سوی او بیاید، نشانه‌ای از انسانیت را در وجود او نمایان می‌کند.
التفاتی نبود همت او را به علل
گر علل گیرد جمله ز علی تا به ثری
هوش مصنوعی: او هیچ توجهی به دلایل ندارد، زیرا اگر به آن‌ها توجه کند، تمامی چیزها از علی تا پایین‌ترین سطح می‌افتند.
هر کسی که متلاشی شود و محو ز خویش
به سوی او کند از عین حقیقت نظری
هوش مصنوعی: هر شخصی که از خود بگذرد و به سمت او متوجه شود، از ذات واقعی او نگاهی به دست می‌آورد.
جوهری بیند صافی متحلی به حلل
متمکن شده در کالبد جانوری
هوش مصنوعی: درخشش جواهر صاف و زرق و برق‌دار به خوبی قابل مشاهده است و آن در موجود زنده‌ای که در آن قرار دارد، نمایان شده.
تو به صورت چه قناعت کنی از صحبت او
رو دگر شو تو به تحقیق که او شد دگری
هوش مصنوعی: چرا با ظاهر کسی راضی باشی وقتی می‌توانی با او صحبت کنی؟ به حقیقت پی ببر که او به فرد دیگری تبدیل شده است.
بشنو شکر وی از من که به جان و سر تو
که بدان لطف و حلاوت نچشیدم شکری
هوش مصنوعی: به من گوش کن که من برای تو از شکر می‌گویم، زیرا من به خاطر لطف و شیرینی‌ات آن را تجربه نکردم.