گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۸۶

اگر امشب بر من باشی و خانه نروی
یا علی شیر خدا باشی یا خود علوی
اندک اندک به جنون راه بری از دم من
برهی از خرد و ناگه دیوانه شوی
کهنه و پیر شدی زین خرد پیر گریز
تا بهار تو نماید گل و گلزار نوی
به خیالی به من آیی به خیالی بروی
این چه رسوایی و ننگ است زهی بند قوی
به ترازوی زر ار راه دهندت غلط است
بجوی زر بنه ارزی چو همان حب جوی
پیک لابد بدود کیک چو او هم بدود
پس کمال تو در آن نیست که یاوه بدوی
بهر بردن بدو از هیبت مردن بمدو
بهر کعبه بدو ای جان نه ز خوف بدوی
باش شب‌ها بر من تا به سحر تا که شبی
مه برآید برهی از ره و همراه غوی
همه کس بیند رخساره مه را از دور
خنک آن کس که برد از بغل مه گروی
مه ز آغاز چو خورشید بسی تیغ کشد
که ببرم سر تو گر تو از این جا نروی
چون ببیند که سر خویش نمی‌گیرد او
گوید او را که حریفی و ظریفی و روی
من توام ور تو نیم یار شب و روز توام
پدر و مادر و خویش تو به منهاج سوی
چه شود گر من و تو بی‌من و تو جمع شویم
فرد باشیم و یکی کوری چشم ثنوی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر امشب بر من باشی و خانه نروی
یا علی شیر خدا باشی یا خود علوی
هوش مصنوعی: اگر امشب در کنار من باشی و به خانه نروی، تو یا علی، شیر خدا هستی یا از نسل او.
اندک اندک به جنون راه بری از دم من
برهی از خرد و ناگه دیوانه شوی
هوش مصنوعی: کمی‌کمی به جنون نزدیک می‌شوی، از حال من فاصله بگیر و یک‌باره دیوانه می‌شوی.
کهنه و پیر شدی زین خرد پیر گریز
تا بهار تو نماید گل و گلزار نوی
هوش مصنوعی: دیگر سن و سالت بالا رفته و خسته شده‌ای، از فکر و اندیشه کهنه و قدیمی دوری کن تا دوباره بهار زندگی‌ات را تجربه کنی و زیبایی‌ها و شادی‌های جدیدی را ببینی.
به خیالی به من آیی به خیالی بروی
این چه رسوایی و ننگ است زهی بند قوی
هوش مصنوعی: اگر به تصور و خیال به سراغ من بیایی و دوباره به خیال بروی، این چه رسوایی و ننگی است که برای من به وجود می‌آورید! چه بند محکمی که به‌زودی از آن رها نخواهم شد.
به ترازوی زر ار راه دهندت غلط است
بجوی زر بنه ارزی چو همان حب جوی
هوش مصنوعی: اگر به تو اجازه دهند که به ترازوی طلا دسترسی پیدا کنی، اما در عوض باید از عشق و محبت بگذری، این کار نادرست است. بهتر است که در جستجوی عشق و محبت باشی تا اینکه تنها به دنبال ثروت باشی.
پیک لابد بدود کیک چو او هم بدود
پس کمال تو در آن نیست که یاوه بدوی
هوش مصنوعی: پیک احتمالا سریع‌تر از تو می‌دود، پس اگر تو هم مثل او بدوی، در این شرایط تو چیزی که باید را از دست می‌دهی و در واقع به کمال نمی‌رسی.
بهر بردن بدو از هیبت مردن بمدو
بهر کعبه بدو ای جان نه ز خوف بدوی
هوش مصنوعی: به خاطر جذبه و زیبایی او، از مردن نمی‌ترسم و جانم را به خاطر کعبه و او فدای می‌کنم.
باش شب‌ها بر من تا به سحر تا که شبی
مه برآید برهی از ره و همراه غوی
هوش مصنوعی: ای کاش شب‌ها تا صبح کنار من بمانی، تا زمانی که ماه از افق طلوع کند و تو از راه بیایی و در کنارت صدای دل‌انگیزی به گوش برسد.
همه کس بیند رخساره مه را از دور
خنک آن کس که برد از بغل مه گروی
هوش مصنوعی: هر کسی می‌تواند زیبایی چهره ماه را از دور ببیند، اما خوشا به حال کسی که بتواند او را در آغوش بگیرد.
مه ز آغاز چو خورشید بسی تیغ کشد
که ببرم سر تو گر تو از این جا نروی
هوش مصنوعی: ماه از ابتدا مانند خورشید، بسیار تیز و تند است و می‌گوید که اگر تو از این جا نروی، می‌خواهم سر تو را ببرم.
چون ببیند که سر خویش نمی‌گیرد او
گوید او را که حریفی و ظریفی و روی
هوش مصنوعی: وقتی او ببیند که نمی‌تواند خود را کنترل کند، به او می‌گوید که ای رقیب و ای زیبا؛ تو از من بالاتر و لطیف‌تر هستی.
من توام ور تو نیم یار شب و روز توام
پدر و مادر و خویش تو به منهاج سوی
هوش مصنوعی: من از تو جدا نیستم، در شب و روز با تو هستم. من پدر و مادر و تمامی نزدیکان تو هستم و همیشه در کنار تو خواهم بود.
چه شود گر من و تو بی‌من و تو جمع شویم
فرد باشیم و یکی کوری چشم ثنوی
هوش مصنوعی: اگر ما بدون وجود خودمان، به یکدیگر پیوند بخوریم و به یک وجود واحد تبدیل شویم، در آن صورت می‌توانیم به حقیقتی دست یابیم که فراتر از دوگانگی‌های معمولی است.

حاشیه ها

1396/09/13 23:12
نادر..

من توام ور تو نیم یار شب و روز توام..
چه شود گر من و تو بی‌من و تو جمع شویم؟...