گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۸۴

به شکرخنده بتا نرخ شکر می‌شکنی
چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی
گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو
تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی
گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری
سرنگون زهره و مه را ز فلک درفکنی
حق تو را از جهت فتنه و شور آورده‌ست
فتنه و شور و قیامت نکنی پس چه کنی
روی چون آتش از آن داد که دل‌ها سوزی
شکن زلف بدان داد که دل‌ها شکنی
دل ما بتکده‌ها نقش تو در وی شمنی
هر بتی رو به شمن کرده که تو آن منی
برمکن تو دل خود از من ازیرا به جفا
گر که قاف شود دل تو ز بیخش بکنی
در تک چاه زنخدان تو نادر آبی است
که به هر چه که درافتم بنماید رسنی
در غمت بوالحسنان مذهب و دین گم کردند
زان سبب که حسن اندر حسن اندر حسنی
زیرکان را رخ تو مست از آن می‌دارد
تا در این بزم ندانند که تو در چه فنی
کافری ای دل اگر در جز او دل بندی
کافری ای تن اگر بر جز این عشق تنی
بی وی ار بر فلکی تو به خدا در گوری
هر چه پوشی به جز از خلعت او در کفنی
شمس تبریز که در روح وطن ساخته‌ای
جان جان‌هاست وطن چونک تو جان را وطنی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به شکرخنده بتا نرخ شکر می‌شکنی
چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی
هوش مصنوعی: بت زیبا با لبخند شکرین‌ات، ارزش شکر را زیر سوال می‌بری. چه تأثیر شگرفی دارد اگر عقیق یمنی در مقابل زیبایی تو ظاهر شود.
گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو
تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی
هوش مصنوعی: عزیزم، کمی بیشتر در گلستان بمان و به آنجا نرو، تا برای شرم تو گل‌های سرخ چمن نتوانند از زیبایی‌شان کم کنند.
گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری
سرنگون زهره و مه را ز فلک درفکنی
هوش مصنوعی: گل چه ارزشی دارد، اگر نگاهی به آسمان بیندازیم، می‌بینیم که حتی ستاره و ماه هم از آسمان برمی‌افتند و معنای واقعی آن‌ها در این دنیا چقدر تغییر می‌کند.
حق تو را از جهت فتنه و شور آورده‌ست
فتنه و شور و قیامت نکنی پس چه کنی
هوش مصنوعی: حق تو به خاطر فتنه و شور و هیجان به وجود آمده است، اگر تو در برابر این فتنه و شور و قیامت اقدامی نکنی، پس چه کار دیگری می‌توانی انجام دهی؟
روی چون آتش از آن داد که دل‌ها سوزی
شکن زلف بدان داد که دل‌ها شکنی
هوش مصنوعی: این ابیات به زیبایی و تاثیرگذاری چشمان و زلف معشوق اشاره دارد. صورت او مانند آتش است که دل‌ها را می‌سوزاند و زلف‌هایش قدرت آن را دارند که دل‌ها را بشکنند. به عبارتی، زیبایی و جذابیت او نه‌تنها دل‌ها را به درد می‌آورد بلکه با انتظام و حالتی که دارد، می‌تواند احساسات را نیز در هم بشکند.
دل ما بتکده‌ها نقش تو در وی شمنی
هر بتی رو به شمن کرده که تو آن منی
هوش مصنوعی: دل ما مانند بتکده‌ای است که نقش تو در آن نقش بسته است. هر بتی به شمنی متوجه شده است، اما تو تنها کسی هستی که برای من دارای ارزش و معنا هستی.
برمکن تو دل خود از من ازیرا به جفا
گر که قاف شود دل تو ز بیخش بکنی
هوش مصنوعی: دل خود را از من نمی‌گریزی، زیرا اگر با بی‌مهری رفتار کنی، دل تو از ریشه‌اش جدا خواهد شد.
در تک چاه زنخدان تو نادر آبی است
که به هر چه که درافتم بنماید رسنی
هوش مصنوعی: در چاک و شکاف گردن تو، تنها یک قطره آب نادر وجود دارد که به هر چیزی که به آن بیفتد، نشان می‌دهد.
در غمت بوالحسنان مذهب و دین گم کردند
زان سبب که حسن اندر حسن اندر حسنی
هوش مصنوعی: در غم تو، بوالحسنان (دوستداران شما) از دین و مذهب خود دور شدند، چرا که زیبایی تو به قدری فراوان است که همه زیبایی ها را در خود خلاصه کرده است.
زیرکان را رخ تو مست از آن می‌دارد
تا در این بزم ندانند که تو در چه فنی
هوش مصنوعی: حاضران در مجلس، از زیبایی صورت تو مجذوب شده‌اند و از این رو نمی‌دانند تو در چه هنر و دانشی مهارت داری.
کافری ای دل اگر در جز او دل بندی
کافری ای تن اگر بر جز این عشق تنی
هوش مصنوعی: ای دل، اگر عشق و محبتت به غیر از او باشد، پس تو کافری. ای بدن، اگر از این عشق و محبت جدایی، باز هم کافری.
بی وی ار بر فلکی تو به خدا در گوری
هر چه پوشی به جز از خلعت او در کفنی
هوش مصنوعی: بدون او، در آسمان و زمین، تو را به خدا جز در گوری که هستی، چیزی پوشانده نخواهد شد. هر چه بر تن کنی، جز جامه‌ای که او به تو داده، فایده‌ای ندارد.
شمس تبریز که در روح وطن ساخته‌ای
جان جان‌هاست وطن چونک تو جان را وطنی
هوش مصنوعی: شمس تبریز، که روح وطن را شکل داده، حقیقت وجودی است که در دل جان‌ها جا دارد. چون تو جان را به نوعی میهن داده‌ای.