اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه حریصی که مرا بیخور و بیخواب کنی
درکشی روی و مرا روی به محراب کنی
هوش مصنوعی: تو به قدری حریص هستی که مرا بیخور و خواب میکنی، طوری که میکشی رویت و مرا به عبادت و نیایش وا میداری.
آب را در دهنم تلختر از زهر کنی
زهرهام را ببری در غم خود آب کنی
هوش مصنوعی: اگر آب را در دهانم تلختر از زهر کنی، میتوانی جانم را در غم خود از بین ببری.
سوی حج رانی و در بادیهام قطع کنی
اشتر و رخت مرا قسمت اعراب کنی
قطعکردن در اینجا منظور قطع راه و راهزنی است.
گه ببخشی ثمر و زرع مرا خشک کنی
گه به بارانش همی سخره سیلاب کنی
هوش مصنوعی: گاهی با بخششت میتوانی محصول و زراعت من را خراب کنی و گاهی هم با باران، به آن میخندی و آن را خرابتر میکنی.
چون ز دام تو گریزم تو به تیرم دوزی
چون سوی دام روم دست به مضراب کنی
مضراب: نوعی کیسه توری برای صید پرنده و ماهی.
باادب باشم گویی که برو مست نهای
بی ادب گردم تو قصهٔ آداب کنی
اگر راه ادب در پیش بگیرم میگویی «برو، تو مست و بیپروا نیستی» و اگر بیادب و گستاخ شوم در خوبیهای ادب و آداب برایم میگویی.
گر بباری تو چو باران کرم بر بامم
هر دو چشمم ز نم و قطره چو میزاب کنی
لطف و باران مهربانی تو آن زمان است که از دو چشمم همچون ناودان، آب روانه میکنی. (میزاب: ناودان)
گهِ عزلت تو بگویی که چو رهبان گشتی
گهِ صحبت تو مرا دشمن اصحاب کنی
اگر تنهایی و عزلت در پیش بگیرم بر من خرده میگیری که رهبان گشتهای و اگر در جمع بیایم مرا دشمن آنان مینمایی.
گر قصبوار نپیچم دل خود در غم تو
چون قصبپیچ مرا هالک مهتاب کنی
هوش مصنوعی: اگر مانند نی در غم تو پیچ و تاب نخورم، تو مرا مانند نوری از مهتاب نابود خواهی کرد.
در توکل تو بگویی که سبب سنت ماست
در تسبب تو نکوهیدن اسباب کنی
هنگام توکل (و زمانیکه من از توکل میگویم) تو میگویی من به «سبب» باور دارم و اگر من حرف از «تسبُب» (و مؤثر بودن اسباب) بزنم تو آنرا رد میکنی.
باز جان صید کنی چنگل او درشکنی
تن شود کلب معلم تش بیناب کنی
اگر جان به خدمتت بیاید و باز شکاری تو شود چنگالهایش را میشکنی، اگر تن در خدمتت بیاید و سگ شکاری تو شود نیشهایش را میکَنی. (کَلب مُعلَّم (با فتح لام) یعنی سگ آموخته، سگ شکاری. توش: تواش، تو او را. ناب: دندانهای نیش حیوانات درنده.)
زرگر رنگ رخ ما چو دکانی گیرد
لقب زرگر ما را همه قَلّاب کنی
همینکه رنگ زرد رخ ما رونقی میگیرد و سرخ میشود تهمت «زرگر متقلب» به ما میزنی. (رنگ سرخ رخسار به زر سرخ تشبیه شده)
من که باشم که به درگاه تو صبح صادق
هست لرزان که مباداش که کذاب کنی
هوش مصنوعی: من که هستم که در مقابل تو، صبح راستینی باشم که لرزان است. مبادا که مرا دروغگو فرض کنی.
همه را نفی کنی بازدهی صد چندان
دی دهی و به بهارش همه ایجاب کنی
هوش مصنوعی: اگر همه چیز را رد کنی، در عوض چیزی به تو باز میگردد که خیلی بیشتر از آنچه که از دست دادهای ارزش دارد و میتوانی از زیباییهای آن بهرهمند شوی.
بزنی گردن انجم تو به تیغ خورشید
بازشان هم تو فروز رخ عناب کنی
هوش مصنوعی: اگر تو گردن ستارهها را با شمشیر خورشید بزند، بار دیگر تو میتوانی چهرهات را مانند میوهی انار درخشان کنی.
چو خمش کرد بگویی که بگو و چو بگفت
گوییاش پس تو چرا فتح چنین باب کنی
هوش مصنوعی: وقتی او ساکت میشود، احساس میکنی که باید صحبت کند و وقتی هم که صحبت میکند، میگویی پس چرا این در را باز کردی؟
حاشیه ها
تن شود کلب معلم تش بیناب کنی
چگونه خوانده میشود و به چه معنی است؟
معنی قصب پیچ چیست؟
1400/10/05 14:01
مجتبی الام
قصب به معنای نوعی پارچه است و قصب پیچ یعنی چیزی که در پارچه پیچیده باشند (برای پنهان کردن)
با سلام،
مدتی نمی شد ، در گنجور مشارکت داشته باشم ، بدلیل گذرواژه و ...
اما در باره قَصَبْ و قصب پوش ، و فصب پیچ، خوانش آن با غصب فرق داره ، (به خوانش قصبه نزدیکه ، به معنی زمین، یا واحد قصب، که برای اندازه گیری زمین ست)
امّا در پاسخ به معنی قصب پیچ و قصب پوش
قصب پارچه ی ظریف کتانی ست که برای قباء ، حجاب و جامه ء چاک دار (قصب سه دامنی) برای پوشش و احتمالاً استتار و حفاظ استفاده می شده است،
شب چون قصب سیاه پوشید
خورشید قصب ز ماه پوشید
(شب که حریر سیاهش را پوشید، خورشید لباس ماه بتن کرد.)
ادامه:
آن شیفتهء مه ِ حصاری
چون تار قصب شد نزاری
(از خمسه لیلی و مجنون نظامی)
که هلال باریک ماه را به تار قصب تشبیه کرده است.
جای دیگر می گوید:
نشسته لعل داران قصب پوش
قصب بر ماه بسته لعل بر گوش
چه تشبیهاتی بی نظیر که درس واره اند!
آیا مقصود قبا پوشانی اند که بر پشت اسب و استر (لعل داران) نشسته اند؟ و بر سر و صورت خود، دستار، یا بالای سر خود سایه بان نهاده اند؟
می توان اینرا گفت چون جای دیگر به تشبیه دیگری از نظامی بر می خوریم:
به کردار کله داران چون نوش
قبا بستند بکران قصب پوش
(زمان گذشته بر شتر یا اسب ...، هم حجابی، جدا از زین،
می پوشاندند، نه؟)
کَلْبِ مُعَلَّم: سگ تعلیم یافته