غزل شمارهٔ ۲۸۷۸
هله تا ظن نبری کز کف من بگریزی
حیله کم کن نگذارم که به فن بگریزی
جان شیرین تو در قبضه و در دست من است
تن بیجان چه کند گر تو ز تن بگریزی
گر همه زهرم با خوی منت باید ساخت
پس تو پروانه نه ای گر ز لگن بگریزی
چون کدو بیخبری زین که گلویت بستم
بستم و میکشمت چون ز رسن بگریزی
بلبلان و همه مرغان خوش و شاد از چمنند
جغد و بوم و جعلی گر ز چمن بگریزی
چون گرفتار منی حیله میندیش آن به
که شوی مرده و در خلق حسن بگریزی
تو که قاف نهای گر چو که از جا بروی
تو زر صاف نهای گر ز شکن بگریزی
جان مردان همه از جان تو بیزار شوند
چون مخنث اگر از خوب ختن بگریزی
تو چو نقشی نرهی از کف نقاش مکوش
وثنی چون ز کف کلک و شمن بگریزی
من تو را ماه گرفتم هله خورشید توی
در خسوفی گر از این برج و بدن بگریزی
تو ز دیوی نرهی گر ز سلیمان برمی
وز غریبی نرهی چون ز وطن بگریزی
نه خمش کن که مرا با تو هزاران کار است
خود سهیلت نهلد تا ز یمن بگریزی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هله تا ظن نبری کز کف من بگریزی
حیله کم کن نگذارم که به فن بگریزی
هوش مصنوعی: بیا و گمان نکن که میتوانی از دست من فرار کنی. زیاده تلاشی نکن، چون اجازه نخواهم داد که با ترفندهایت بگریزی.
جان شیرین تو در قبضه و در دست من است
تن بیجان چه کند گر تو ز تن بگریزی
هوش مصنوعی: جان شیرین تو در دست من است و بدن بیجان تو چه میتواند بکند اگر تو از آن جدا شوی؟
گر همه زهرم با خوی منت باید ساخت
پس تو پروانه نه ای گر ز لگن بگریزی
هوش مصنوعی: اگر باید با زهر و تلخی خویشتن کنار بیایم، پس تو پروانهای نیستی اگر از ظرف بگریزی.
چون کدو بیخبری زین که گلویت بستم
بستم و میکشمت چون ز رسن بگریزی
هوش مصنوعی: وقتی که تو از واقعیت بیخبری، من گلویت را محکم میبندم و به تو فشار میآورم، مثل اینکه میخواهم تو را کنترل کنم و اگر بخواهی از دستم فرار کنی، کار دشواری خواهی داشت.
بلبلان و همه مرغان خوش و شاد از چمنند
جغد و بوم و جعلی گر ز چمن بگریزی
هوش مصنوعی: پرندگان زیبا و شاد در خوشی و سرسبزی چمن زندگی میکنند، اما اگر جغد و بوم و پرندگان کاذب از چمن دور شوند، دیگر در آنجا جایی ندارند.
چون گرفتار منی حیله میندیش آن به
که شوی مرده و در خلق حسن بگریزی
هوش مصنوعی: وقتی که در چنگال من هستی، به دنبال ترفند و نقشه نباش. بهتر است که به حیاتت پایان دهی و از زیباییهای زندگی دوری کنی.
تو که قاف نهای گر چو که از جا بروی
تو زر صاف نهای گر ز شکن بگریزی
هوش مصنوعی: تو اگر از موقعیت و مقام خود خارج شوی، به حقیقت گویایی و اهمیت خود آسیب میزنی. همانطور که اگر از چالشها و مشکلات فرار کنی، ارزش واقعیات کاهش مییابد.
جان مردان همه از جان تو بیزار شوند
چون مخنث اگر از خوب ختن بگریزی
هوش مصنوعی: جان مردان از تو دور میشود، همانطور که اگر مردی از زیباییهای ختن بگریزد، در این صورت دیگران نیز از او بیزار خواهند شد.
تو چو نقشی نرهی از کف نقاش مکوش
وثنی چون ز کف کلک و شمن بگریزی
هوش مصنوعی: از آنجا که تو همچون یک نقش زیر دستان هنرمند هستی، از او نگریز. اگر از قلم و جادو این هنرمند دور شوی، خود را در خطر میاندازی.
من تو را ماه گرفتم هله خورشید توی
در خسوفی گر از این برج و بدن بگریزی
هوش مصنوعی: من تو را به مانند ماه در دست گرفتهام، خوشا به حال تو که در این زمان تاریکی و کسوف قرار داری. اگر از این برج و وضعیت رهایی یابی، چه خوب خواهد بود.
تو ز دیوی نرهی گر ز سلیمان برمی
وز غریبی نرهی چون ز وطن بگریزی
هوش مصنوعی: اگر تو از یک دیو وحشتناک دوری کنید و به قدرت سلیمان نزدیک شوید، اما اگر از وطن فرار کنید، همانند غریبی خواهید بود که در بیگانگی زندگی میکند.
نه خمش کن که مرا با تو هزاران کار است
خود سهیلت نهلد تا ز یمن بگریزی
هوش مصنوعی: به آرامی با من رفتار کن، چرا که کارهای زیادی با تو دارم. خودت را به راحتی برسان تا از این همه بدبیاری بگریزی.