گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۷۳

رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری
سوی دریای معانی که گرامی گهری
برگذشتی ز بسی منزل اگر یادت هست
مکن استیزه کز این مصطبه هم برگذری
پر فروشوی از این آب و گل و باش سبک
پی یاران پریده چه کنی که نپری
هین سبو بشکن و در جوی رو ای آب حیات
پیش هر کوزه شکن چند کنی کاسه گری
زین سر کوه چو سیلاب سوی دریا رو
که از این کوه نیاید تن کس را کمری
بس کن از شمس مبر نه به غروب و نه شروق
که از او گه چو هلالی و گهی چون قمری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری
سوی دریای معانی که گرامی گهری
هوش مصنوعی: عزیزم، برخیز و به سفر برو، به سمت دریای معناهایی که ارزش آنها بسیار بالاست و گرانبها هستند.
برگذشتی ز بسی منزل اگر یادت هست
مکن استیزه کز این مصطبه هم برگذری
هوش مصنوعی: اگر از بسیاری از جاها عبور کرده‌ای و یادت هست، به این فکر نکن که چرا از این place (مصطبه) نیز عبور خواهی کرد.
پر فروشوی از این آب و گل و باش سبک
پی یاران پریده چه کنی که نپری
هوش مصنوعی: از این دنیای مادی و فانی دل بکن و با سادگی و سبکی زندگی کن. اگر با دوستان خوب و با ایمان همراه نشوی، نمی‌توانی در این راه محکم‌تر قدم برداری.
هین سبو بشکن و در جوی رو ای آب حیات
پیش هر کوزه شکن چند کنی کاسه گری
هوش مصنوعی: بشتاب و سبو را بشکن و به درون جوی برو. ای آب حیات، چرا در برابر هر کوزه‌شکنی، باز هم در پی کاسه‌گری هستی؟
زین سر کوه چو سیلاب سوی دریا رو
که از این کوه نیاید تن کس را کمری
هوش مصنوعی: از بالای کوه مانند سیلاب به سمت دریا برو، زیرا کسی از این کوه پایین نمی‌آید که تنش را به کمری ببندد.
بس کن از شمس مبر نه به غروب و نه شروق
که از او گه چو هلالی و گهی چون قمری
هوش مصنوعی: دیگر از شمس دست بردار، نه در زمان غروب و نه در زمان طلوع، زیرا که او زمانی حالش مانند هلال است و زمانی دیگر مانند قمری.