غزل شمارهٔ ۲۸۶۳
وقت آن شد که بدان روح فزا آمیزی
مرغ زیرک شوی و خوش به دو پا آویزی
سینه بگشا چو درختان به سوی باد بهار
ز آنک زهر است تو را باد روی پاییزی
به شکرخنده معنی تو شکر شو همگی
در صفات ترشی خواجه چرا بستیزی
زیر دیوار وجود تو توی گنج گهر
گنج ظاهر شود ار تو ز میان برخیزی
آن قراضه ازلی ریخته در خاک تن است
کو قراضه تک غلبیر تو گر میبیزی
تیغ جانی تو برآور ز نیام بدنت
که دو نیمه کند او قرص قمر از تیزی
تیغ در دست درآ در سر میدان ابد
از شب و روز برون تاز چو بر شبدیزی
آب حیوان بکش از چشمه به سوی دل خود
ز آنک در خلقت جان بر مثل کاریزی
ور نتانی بگریز آ بر شه شمس الدین
کو به جان هست ز عرش و به بدن تبریزی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وقت آن شد که بدان روح فزا آمیزی
مرغ زیرک شوی و خوش به دو پا آویزی
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که با روحی پرنشاط و زنده آشنا شوی. مانند پرندهای زیرک، به پایت آویزان شده و خوشحال باش.
سینه بگشا چو درختان به سوی باد بهار
ز آنک زهر است تو را باد روی پاییزی
هوش مصنوعی: سینهات را باز کن مانند درختان که به سمت نسیم بهاری میچرخند، زیرا نسیم پاییزی برای تو زهرآگین است.
به شکرخنده معنی تو شکر شو همگی
در صفات ترشی خواجه چرا بستیزی
هوش مصنوعی: به خاطر لبخند شکرین تو، همه باید شکرگزار باشیم. حالا چرا باید به ویژگیهای تلخ و منفی خواجه بپردازیم و به او انتقاد کنیم؟
زیر دیوار وجود تو توی گنج گهر
گنج ظاهر شود ار تو ز میان برخیزی
هوش مصنوعی: اگر تو از میان برآیی، گنجهایی که در زیر دیوار وجود تو پنهان است، به روشنی و ظهور خواهند رسید.
آن قراضه ازلی ریخته در خاک تن است
کو قراضه تک غلبیر تو گر میبیزی
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که وجود ما از همان ابتدا، چیزی مانند یک تکه از ماده اصلی یا وجود ابدی است که به جسم خاکی ما پیوند خورده است. اگر به درون خود بنگری، میتوانی آن جوهر اصلی را که بخشی از ذات توست، پیدا کنی.
تیغ جانی تو برآور ز نیام بدنت
که دو نیمه کند او قرص قمر از تیزی
هوش مصنوعی: ای تیغ جان تو را از آستین برکش که با تیزیات، مانند قمر، دو نیمه خواهد شد.
تیغ در دست درآ در سر میدان ابد
از شب و روز برون تاز چو بر شبدیزی
هوش مصنوعی: با شمشیری در دست، وارد میدان مبارزه شو و از تاریکی شب و روشنایی روز خارج شو و مانند اسبی رعدآسا، به جلو بتاز.
آب حیوان بکش از چشمه به سوی دل خود
ز آنک در خلقت جان بر مثل کاریزی
هوش مصنوعی: آب حیات را از چشمه به دل خود بیاور، زیرا در خلقت جان تو به مانند یک کاریز است.
ور نتانی بگریز آ بر شه شمس الدین
کو به جان هست ز عرش و به بدن تبریزی
هوش مصنوعی: اگر نتوانی در زندگی بر خودت تسلط داشته باشی، بهتر است به نزد پادشاه شمسالدین بروی، کسی که روح او از عرش بالاتر بوده و وجودی تبریز دارد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۸۶۳ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1396/01/28 00:03
وفایی
مصراع دوم بیت پنجم سوالی است :
کو قراضهء تک غلبیر تو گر می بیزی ؟