گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۶۴

به شکرخنده اگر می‌ببرد دل ز کسی
می‌دهد در عوضش جان خوشی بوالهوسی
گه سحر حمله برد بر دو جهان خورشیدش
گه به شب گشت کند بر دل و جان چون عسسی
گه بگوید که حذر کن شه شطرنج منم
بیدقی گر ببری من برم از تو فرسی
طوطیانند که خود را بکشند از غیرت
گر به سوی شکرش راه برد خرمگسی
پاره پاره کند آن طوطی مسکین خود را
گر یکی پاره شکر زو ببرد مرتبسی
در رخ دشمن من دوست بخندید چو برق
همچو ابر این دل من پر شد و بگریست بسی
در دل عارف تو هر دو جهان یاوه شود
کی درآید به دو چشمی که تو را دید خسی
جیب مریم ز دمش حامل معنی گردد
که منم کز نفسی سازم عیسی نفسی
مجمع روح توی جان به تو خواهد آمد
تو چو بحری همه سیل‌اند و فرات و ارسی
ای که صالح تو و این هر دو جهان یک اشتر
ما همه نعره زنان زنگله همچون جرسی
نعره زنگله از جنبش اشتر باشد
که شتر نقل کند از کنسی تا کنسی
هر چراغی که بسوزد مطلب زو نوری
نور موسی طلبی رو به چنان مقتبسی
بس کن این گفت خیال است مشو وقف خیال
چونک هستت به حقیقت نظر و دسترسی
ای ضیاء الحق ذوالفضل حسام الدین تو
عارف طب دلی بی‌رگ و نبض و مجسی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به شکرخنده اگر می‌ببرد دل ز کسی
می‌دهد در عوضش جان خوشی بوالهوسی
هوش مصنوعی: اگر کسی با لبخند شیرینش دل دیگری را ببرد، در عوض از آن شخص جان و زندگی پر از لذت و خوشی می‌گیرد.
گه سحر حمله برد بر دو جهان خورشیدش
گه به شب گشت کند بر دل و جان چون عسسی
هوش مصنوعی: روزهایی است که خورشید به طرز شگفت‌انگیزی بر دو دنیا می‌تابد و گاه در شب، تأثیرش بر دل و روح آدمی مانند عسل است.
گه بگوید که حذر کن شه شطرنج منم
بیدقی گر ببری من برم از تو فرسی
هوش مصنوعی: گاهی می‌گوید که مراقب باش، زیرا من در بازی شطرنج تسلط دارم. اگر تو پیروز شوی، من نیز از تو پیشی می‌گیرم.
طوطیانند که خود را بکشند از غیرت
گر به سوی شکرش راه برد خرمگسی
هوش مصنوعی: پرنده‌های زیبا و دل‌انگیز به خاطر غیرت و احساس خودشان، خود را می‌سوزانند؛ اما اگر به سمت لذت و نعمت شکر بروند، زندگی شیرین‌تری خواهند داشت.
پاره پاره کند آن طوطی مسکین خود را
گر یکی پاره شکر زو ببرد مرتبسی
هوش مصنوعی: اگر کسی یک تکه شکر از آن طوطی مسکین را بگیرد، او به شدت ناراحت و خشمگین می‌شود و شروع به آسیب رساندن به خودش می‌کند.
در رخ دشمن من دوست بخندید چو برق
همچو ابر این دل من پر شد و بگریست بسی
هوش مصنوعی: دوست من در دیدار دشمن، با لبخند بر چهره‌اش شاداب و درخشان شد، همان‌گونه که آسمان پر از رعد و برق می‌شود. اما دل من همچون ابری متراکم از غم پر شد و اشک ریخت.
در دل عارف تو هر دو جهان یاوه شود
کی درآید به دو چشمی که تو را دید خسی
هوش مصنوعی: در دل عارف، دنیای مادی و معنوی بی‌ارزش می‌شود. چگونه می‌توانند به چشمی که تو را دیده، چیز بی‌ارزشی را وارد کنند.
جیب مریم ز دمش حامل معنی گردد
که منم کز نفسی سازم عیسی نفسی
هوش مصنوعی: مریم به خاطر نفسش، حامل معانی بزرگ می‌شود، چون من هم با نفس خود می‌توانم انسان‌های بزرگی را به وجود آورم.
مجمع روح توی جان به تو خواهد آمد
تو چو بحری همه سیل‌اند و فرات و ارسی
هوش مصنوعی: روح تو به جمع می‌آید و به تو نزدیک می‌شود؛ تو همچون دریایی هستی که همه‌ی سیل‌ها و نهرها به سمت تو حرکت می‌کنند.
ای که صالح تو و این هر دو جهان یک اشتر
ما همه نعره زنان زنگله همچون جرسی
هوش مصنوعی: ای کسی که هم خودت خوب هستی و هم این دو جهان، ما همه مثل جرسی (ریشه‌دار) در حال نعره‌زدن و سر و صدا هستیم.
نعره زنگله از جنبش اشتر باشد
که شتر نقل کند از کنسی تا کنسی
هوش مصنوعی: صدای زنگله ناشی از حرکت شتر است، زمانی که شتر بار خود را از نقطه‌ای به نقطه دیگر منتقل می‌کند.
هر چراغی که بسوزد مطلب زو نوری
نور موسی طلبی رو به چنان مقتبسی
هوش مصنوعی: هر چراغی که روشن شود، نشانه‌ای از نور و روشنی است. مانند نور موسی که به دنبال او هستیم، به سوی جایی خاص هدایت می‌شود.
بس کن این گفت خیال است مشو وقف خیال
چونک هستت به حقیقت نظر و دسترسی
هوش مصنوعی: ترجیح بده که به خیال و تصور نپردازی و وقتت را صرف آن نکنی، زیرا حقیقت و واقعیت در دسترس توست و می‌توانی با آن روبه‌رو شوی.
ای ضیاء الحق ذوالفضل حسام الدین تو
عارف طب دلی بی‌رگ و نبض و مجسی
هوش مصنوعی: ای نور و روشنایی حقیقت، ای صاحب کرامت و فضل، حسام‌الدین! تو عالمی هستی که به درک عمیق و شناخت قلبی دست یافته‌ای، بدون اینکه نیازی به رگ و نبض داشته باشی.

حاشیه ها

1396/01/28 00:03
وفایی

بیت سیزدهم به این شکل خوانده می شود :
بس کن ، این گفت خیال است ، مشو وقف خیال