غزل شمارهٔ ۲۸۵۰
ز غم تو زار زارم هله تا تو شاد باشی
صنما در انتظارم هله تا تو شاد باشی
تو مرا چو خسته بینی نظر خجسته بینی
دل و جان به غم سپارم هله تا تو شاد باشی
ز غم دلم چه شادی به جفا چه اوستادی
دم شاد برنیارم هله تا تو شاد باشی
صنما چو تیغ دشنه تو به خون بنده تشنه
ز دو دیده خون ببارم هله تا تو شاد باشی
تو مرا چو شاد بینی سر و سینه پر ز کینی
سر خویش را نخارم هله تا تو شاد باشی
ز تو بخت و جاه دارم دل تو نگاه دارم
صنما بر این قرارم هله تا تو شاد باشی
توی جان این زمانه تو نشسته پربهانه
ز زمانه برکنارم هله تا تو شاد باشی
تن و نفس تا نمیرد دل و جان صفا نگیرد
همه این شدهست کارم هله تا تو شاد باشی
غزل شمارهٔ ۲۸۴۹: ز بهار جان خبر ده هله ای دم بهاریغزل شمارهٔ ۲۸۵۱: شب و روز آن نکوتر که به پیش یار باشی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1396/04/17 14:07
...
ز زمانه برکنارم...
غزلهای مولوی که ردیف های طولانی به اندازه یک عبارت دارن اوج غنای موسیقی شعر رو به نمایش میذارن.
و این غزل که فقط باید خوند و خوند و خوند و سیر نشد...