غزل شمارهٔ ۲۸۴۹
ز بهار جان خبر ده هله ای دم بهاری
ز شکوفههات دانم که تو هم ز وی خماری
بشکف که من شکفتم تو بگو که من بگفتم
صفت صفا و یاری ز جمال شهریاری
اثری که هست باقی ز ورای وهم اکنون
برود به آفتابی که فزود از شراری
چو رسید نوبهاران بدرید زهره دی
چو کسی به نزع افتد بزند دم شماری
همه باغ دام گشته همه سبزفام گشته
گل و لاله جام بر کف که هلا بیا چه داری
گل و لالهها چو داماند و نظاره گر چو صیدی
که شکوفهها چو دام و همه میوهها شکاری
به سمن بگفت سوسن به دو چشم راست روشن
که گذاشت خاک خاکی و گذاشت خار خاری
صنما چه رنگ رنگی ز شراب لطف دنگی
بر شاه عذرت این بس که خوشی و خوش عذاری
رخ لاله برفروزان و رمان ز چشم نرگس
که به چشم شوخ منگر به بتان به طبل خواری
چو نسیم شاخهها را به نشاط اندرآرد
بوزد به دشت و صحرا دم نافه تتاری
چو گذشت رنج و نقصان همه باغ گشت رقصان
که ز بعد عسر یسری بگشاد فضل باری
همه شاخههاش رقصان همه گوشههاش خندان
چو دو دست نوعروسان همه دستشان نگاری
همه مریمند گویی به دم فرشته حامل
همه حوریند زاده ز میان خاک تاری
چو بهشت جمله خوبان شب و روز پای کوبان
سر و آستین فشانان ز نشاط بیقراری
به بهار ابر گوید بدی ار نثار کردم
جهت تو کردم آن هم که تو لایق نثاری
به بهار بنگر ای دل که قیامت است مطلق
بد و نیک بردمیده همه ساله هر چه کاری
که بهار گوید ای جان دم خود چو دانهها دان
بنشان تو دانه دم که عوض درخت آری
چو گشاد رازها را به بهار آشکارا
چه کنی بدین نهانی که تو نیک آشکاری
غزل شمارهٔ ۲۸۴۸: سحر است خیز ساقی بکن آنچ خوی داریغزل شمارهٔ ۲۸۵۰: ز غم تو زار زارم هله تا تو شاد باشی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز بهار جان خبر ده هله ای دم بهاری
ز شکوفههات دانم که تو هم ز وی خماری
هوش مصنوعی: از بهار خبر بده، آوای فصل نو را بشنوم. میدانم که تو هم از زیباییها و رونقهای این فصل سرمست و شاداب هستی.
بشکف که من شکفتم تو بگو که من بگفتم
صفت صفا و یاری ز جمال شهریاری
هوش مصنوعی: بگو که من به شکفتن پرداختم و تو نیز در وصف زیبایی و یاری یک پادشاه سخن بگو.
اثری که هست باقی ز ورای وهم اکنون
برود به آفتابی که فزود از شراری
هوش مصنوعی: آثاری که وجود دارند، در واقع از دنیای خیال فراتر میروند و به سمت نوری راه مییابند که از آتش بیشتری ناشی میشود.
چو رسید نوبهاران بدرید زهره دی
چو کسی به نزع افتد بزند دم شماری
هوش مصنوعی: وقتی بهار فرا میرسد، دلها شاداب میشوند و نشاط به زندگی باز میگردد. مانند کسی که در شرایط سخت و دشوار قرار دارد، باید لحظهها را به شمارش درآورد و از فرصتها بهرهبرداری کرد.
همه باغ دام گشته همه سبزفام گشته
گل و لاله جام بر کف که هلا بیا چه داری
هوش مصنوعی: تمام باغ پر از نعمت و سرسبزی شده است، گلها و لالهها در دست دارند، پس بیایید و ببینید چه چیز زیبایی برای شما آماده است.
گل و لالهها چو داماند و نظاره گر چو صیدی
که شکوفهها چو دام و همه میوهها شکاری
هوش مصنوعی: گل و لالهها مانند دامهایی هستند که در انتظار شکارچیاند و شکوفهها نیز به نوعی تلههایی برای جلب توجه به شمار میروند. در واقع، همه میوهها جزو شکارهایی هستند که در این بستر وجود دارند.
به سمن بگفت سوسن به دو چشم راست روشن
که گذاشت خاک خاکی و گذاشت خار خاری
هوش مصنوعی: سوسن به گل سمن گفت که دو چشم روشن و زیبا دارد، اما او نیز به سرنوشت سخت و تلخی دچار شده است؛ زیرا خاکی که در آن زندگی میکند، پر از خار و مشکلات است.
صنما چه رنگ رنگی ز شراب لطف دنگی
بر شاه عذرت این بس که خوشی و خوش عذاری
هوش مصنوعی: عزیز من، چه رنگی زیبا و دلنشینی از شراب محبت در چهرهات نمایان است. این کافیست که خوشی و زیبایی تو، برای تو دلیل خوبی باشد.
رخ لاله برفروزان و رمان ز چشم نرگس
که به چشم شوخ منگر به بتان به طبل خواری
هوش مصنوعی: چهرهی لالهها درخشان و جذاب است و نگاه نرگسها مثل چشمی با احساس و بازیگوش میباشد. اما تو به این چهرههای زیبا نگاه نکن، زیرا این نگاه فقط باعث خواری و ناامیدی میشود.
چو نسیم شاخهها را به نشاط اندرآرد
بوزد به دشت و صحرا دم نافه تتاری
هوش مصنوعی: به کلمات اشاره میکند که مانند نسیم ملایمی که بر شاخهها میوزد و آنها را شاداب میکند، در دشت و بیابان نیز جریانی وجود دارد که همانند بوی خوش نافهای از تاتاری، فضا را عطرآگین میکند. این تصویر بیانگر زیبایی و نشاطی است که در طبیعت احساس میشود.
چو گذشت رنج و نقصان همه باغ گشت رقصان
که ز بعد عسر یسری بگشاد فضل باری
هوش مصنوعی: زمانی که مشکلات و سختیها به پایان رسید، همه چیز شاد و خوشحال شد. چرا که از پس دشواریها، لطف و رحمت خدا بر ما گشوده شد.
همه شاخههاش رقصان همه گوشههاش خندان
چو دو دست نوعروسان همه دستشان نگاری
هوش مصنوعی: همه شاخهها در حال رقص هستند و گوشههای آن شاد و خندان است، مثل دو دستی که در دستان عروسها قرار دارد و هر دو دستشان زیبا و دلربا به نظر میرسد.
همه مریمند گویی به دم فرشته حامل
همه حوریند زاده ز میان خاک تاری
هوش مصنوعی: همه مانند مریم هستند، گویی فرشتهای آنها را حمل میکند. همه آنها حوریانی هستند که از دل خاک برآمدهاند.
چو بهشت جمله خوبان شب و روز پای کوبان
سر و آستین فشانان ز نشاط بیقراری
هوش مصنوعی: بهشت محل همه نیکان است که در آن، شب و روز با شوق و شادی در حال حرکت و سرور، به سر و آستین خود میزنند و از خوشحالی ناآرام هستند.
به بهار ابر گوید بدی ار نثار کردم
جهت تو کردم آن هم که تو لایق نثاری
هوش مصنوعی: بهار به ابر میگوید: اگر نثار و قربانی کردم، برای تو بود، زیرا تو شایسته چنین نثاری هستی.
به بهار بنگر ای دل که قیامت است مطلق
بد و نیک بردمیده همه ساله هر چه کاری
هوش مصنوعی: بهار را تماشا کن، ای دل، که زمان قضاوت مطلق است. در این زمان، تمام کارهای خوب و بدی که انجام دادهای، بازتاب مییابد و هر سال تأثیر آن را میبینی.
که بهار گوید ای جان دم خود چو دانهها دان
بنشان تو دانه دم که عوض درخت آری
هوش مصنوعی: بهار به جان تو میگوید: ای عزیز، مانند دانهها نفس خود را آرام کن. تو هم باید به آرامی نفس بکش و با این کار میتوانی جان تازهای برای خودت به ارمغان بیاوری و به جای درخت، زندگی جدیدی را شروع کنی.
چو گشاد رازها را به بهار آشکارا
چه کنی بدین نهانی که تو نیک آشکاری
هوش مصنوعی: وقتی رازها در فصل بهار نمایان میشوند، چه فایدهای دارد که تو در این پنهانی، به وضوح و روشنی دیده میشوی؟