غزل شمارهٔ ۲۸۴۴
تو کیی در این ضمیرم که فزونتر از جهانی
تو که نکته جهانی ز چه نکته میجهانی
تو کدام و من کدامم تو چه نام و من چه نامم
تو چه دانه من چه دامم که نه اینی و نه آنی
تو قلم به دست داری و جهان چو نقش پیشت
صفتیش مینگاری صفتیش میستانی
چو قلم ز دست بنهی بدهیش بیقلم تو
صفتی که نور گیرد ز خطاب لن ترانی
تن اگر چه در دوادو اثر نشان جان است
بنماید از لطافت رخ جان بدین نشانی
سخن و زبان اگر چه که نشان و فیض حق است
به چه ماند این زبانه به فسانه زبانی
گل و خار و باغ اگر چه اثری است ز آسمانها
به چه ماند این حشیشی به جمال آسمانی
وگر آسمان و اختر دهدت نشان جانان
به چه ماند این دو فانی به جلالت معانی
بفروز آتشی را که در او نشان بسوزد
به نشان رسی تو آن دم که تو بینشان بمانی
هجر الحبیب روحی و هما بلامکان
حجبا عن المدارک لنهایه التدانی
و هوائه ربیع نضرت به جنان
و جنانه محیط و جنانه جنانی
غزل شمارهٔ ۲۸۴۳: هله ای پری شب رو که ز خلق ناپدیدیغزل شمارهٔ ۲۸۴۵: بت من به طعنه گوید چه میان ره فتادی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو کیی در این ضمیرم که فزونتر از جهانی
تو که نکته جهانی ز چه نکته میجهانی
هوش مصنوعی: تو کیستی در دل من که وجودت از کل دنیا بیشتر است؟ تو که با یک نکته، به رازهای جهانی پی میبری.
تو کدام و من کدامم تو چه نام و من چه نامم
تو چه دانه من چه دامم که نه اینی و نه آنی
هوش مصنوعی: تو در کدام مقام هستی و من در کدام مقام، تو چه نامی داری و من چه نامی دارم. تو مانند دانهای هستی و من مانند دام، اما نه تو هستی آنچه که به نظر میرسد و نه من.
تو قلم به دست داری و جهان چو نقش پیشت
صفتیش مینگاری صفتیش میستانی
هوش مصنوعی: تو دارای قدرتی هستی که میتوانی بر دنیا تأثیر بگذاری و جهان را طبق ارادهات شکل بدهی و از آنچه میخوانی یا میبینی، بهرهبرداری کنی.
چو قلم ز دست بنهی بدهیش بیقلم تو
صفتی که نور گیرد ز خطاب لن ترانی
هوش مصنوعی: اگر قلم را از دست بگذاری و آن را بیقلم رها کنی، تو صفتی خواهی داشت که مانند نوری خواهد بود که از سخن "هرگز مرا نخواهی دید" تابش میکند.
تن اگر چه در دوادو اثر نشان جان است
بنماید از لطافت رخ جان بدین نشانی
هوش مصنوعی: بدن هرچند که درگیر دنیای مادی است، نشانهای از روح و جان است. از این رو، زیبایی چهره جان با این نشانها نمایان میشود.
سخن و زبان اگر چه که نشان و فیض حق است
به چه ماند این زبانه به فسانه زبانی
هوش مصنوعی: سخن و زبان، حتی اگر نشانه و نعمت خداوند باشد، چه تفاوتی با داستان سرایی و حرفهای بیمحتوا دارد؟
گل و خار و باغ اگر چه اثری است ز آسمانها
به چه ماند این حشیشی به جمال آسمانی
هوش مصنوعی: گل و خار و باغ هرچند که نشانههایی از آسمانها به شمار میآیند، اما زیبایی این حشیش به آسمانها نمیرسد.
وگر آسمان و اختر دهدت نشان جانان
به چه ماند این دو فانی به جلالت معانی
هوش مصنوعی: اگر آسمان و ستارهها نشانهای از معشوق را به تو نشان دهند، چه ارزشی دارد این دو پدیده زودگذر در برابر جلال و عظمت معنای تو؟
بفروز آتشی را که در او نشان بسوزد
به نشان رسی تو آن دم که تو بینشان بمانی
هوش مصنوعی: آتشی را برپا کن که در آن نشانهای بسوزد، تا زمانی که تو خود بینشانه باقی بمانی، به آن نشانه دست یابی.
هجر الحبیب روحی و هما بلامکان
حجبا عن المدارک لنهایه التدانی
هوش مصنوعی: فراق محبوب روح مرا آزرده کرده و عشق او به گونهای است که دور از هرگونه درک و فهم قرار دارد و به انتهای نزدیکی نمیرسد.
و هوائه ربیع نضرت به جنان
و جنانه محیط و جنانه جنانی
هوش مصنوعی: هوا بهاری او به باغها طراوت بخشیده و باغها را در بر گرفته است و باغهایش دلانگیز و زیبا هستند.
حاشیه ها
1398/01/31 10:03
..
تو که نکتهی جهانی
ز چه نکته میجهانی..
1403/11/12 14:02
سفید
خلاصهای که ذیل شعر درج شده چقدر عمیق و زیباست... اینجا هم درج میکنم که بهتر دیده شود:
این شعر به توصیف حالتی از شناخت و آگاهی میپردازد که در آن شاعر به جستوجوی وجود شخصی معنادار در زندگیاش میپردازد. شاعر در مییابد که حقیقت و ذات انسانی فراتر از نامها و نشانهها هستند. او به تأمل در مورد نقش انسان در جهان و ارتباطش با خداوند و وجود بیکران میپردازد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که برای درک واقعیات عمیقتر، باید از حالت دنیوی و مظاهر فانی فراتر رفته و به روشنایی روح و معانی باطنی دست یابد.