اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هله ای پری شب رو که ز خلق ناپدیدی
به خدا به هیچ خانه تو چنین چراغ دیدی
هوش مصنوعی: ای پری شبرو، که از چهرههای مردم غایب هستی، به خدا قسم در هیچ خانهای مانند تو نوری روشن نمیبینم.
نه ز بادها بمیرد نه ز نم کمی پذیرد
نه ز روزگار گیرد کهنی و یا قدیدی
هوش مصنوعی: این موجود نه به خاطر بادها از بین میرود و نه از کمبود رطوبت آسیب میبیند. همچنین، نه به خاطر گذر زمان دچار کهولت و قدیمی میشود.
هله آسمان عالی ز تو خوش همه حوالی
سفری دراز کردی به مسافران رسیدی
هوش مصنوعی: ای آسمان بلند، همه جا به خاطر تو خوب و خوش است. تو سفری طولانی را آغاز کردهای و به مسافرانی که در راه بودند، رسیدی.
تو بگو وگر نگویی به خدا که من بگویم
که چرا ستارگان را سوی کهکشان کشیدی
هوش مصنوعی: اگر تو چیزی نگویی، من به خدا قسم میگویم که چرا ستارهها را به سوی کهکشان میکشانی.
سخنی ز نسر طایر طلبیدم از ضمایر
که عجب در آن چمنها که ملک بود پریدی
هوش مصنوعی: از درون افکار و ضمیرها، نکتهای درباره پرندهای از نسر پرسیدم و به من گفتند که چقدر جالب است در آن باغها که ملک (وجود) به پرواز درآمده است.
بزد آه سرد و گفتا که بر آن در است قفلی
که به جز عنایت شه نکند برو کلیدی
هوش مصنوعی: او آهی کشید و گفت که بر آن در قفلی وجود دارد که فقط با لطف و اراده پادشاه میتوان به آن دسترسی پیدا کرد.
چو فغان او شنیدم سوی عشق بنگریدم
که چو نیستت سر او دل او چرا خلیدی
هوش مصنوعی: وقتی فریاد او را شنیدم، به سوی عشق نگاه کردم. چرا وقتی تو نیستی، دل او را به حال خود رها کردهای؟
به جواب گفت عشقم که مکن تو باور او را
که درونه گنج دارد تو چه مکر او خریدی
هوش مصنوعی: عشق من به تو میگوید که به او اعتماد نکن. او در درون خود گنجینهای دارد، اما تو چه وزنی به مکر او میزنی؟
چو شنیدم این بگفتم تو عجبتری و یا او
که هزار جوحی این جا نکند به جز مریدی
هوش مصنوعی: وقتی این را شنیدم، گفتم که تو واقعاً عجیبتری یا او که هیچ وقت هزار نوع ذوق و سلیقه در اینجا نشان نمیدهد، جز مریدی و پیرو بودن.
هله عشق عاشقان را و مسافران جان را
خوش و نوش و شادمان کن که هزار روز عیدی
هوش مصنوعی: ای عشق، دل عاشقان و مسافران روح را شاد کن و خوشی و سرور به آنها عطا کن، زیرا این روزها همچون هزار عید با ارزش و خوشایند هستند.
تو چو یوسف جمالی که ز ناز لاابالی
به درآمدی و حالی کف عاشقان گزیدی
هوش مصنوعی: تو همچون یوسف زیبا هستی که با دلربایی و بیخیالی بیرون آمدهای و حالا بین عاشقان، حالت را انتخاب کردهای.
خمش ار چه داد داری طرب و گشاد داری
به چنین گشاد گویی که روان بایزیدی
هوش مصنوعی: اگرچه از درون اندوه و غم داری و در ظاهر شاد و خوشحالی، با این حال در این خوشحالی، گویای حقیقتی چون حال و مقام بایزید هستی.
حاشیه ها
نه که هر چه در جهانست نه که عشق جان آنست
جز عشق هر چه بینی همه جاودان نماند
عشق دین جلال دین است، خدائی که دیده شدنی نیست ولی چون چراغی همیشه میدرخشد
چون عید و نوروز نوی و شادی میآورد همه پاسخها را یکجا بما میدهد
دانش مطلق آنست که یکباره میآید نه ذره ذره
راهی دراز را یکشبه میپیماید و به همه امکان ملاقات میدهد
مسافران جان راه درازی آمده اند تا بصورت آدم عاشق به عشق رسیدند
و گنج بزرگی را بدست آوردند
چوشنیدم این بگفتم توعجب تری ویا او؟
که هزار جوحی اینجا نکند به جز مریدی
جوحی که در ادب غرب به جُحی مشهور است در نگاه مولانا باید از رندانی باشد که خود را به
حماقت می زنند تا حقیقت درون متشرعان را آشکار سازند . ماجرای مفتون شدن قاضی بر زن جوحی در دفتر ششم موید این معنی ست
تو بگو و گر نگویی به خدا که من بگویم
که چرا ستارگان را سوی کهکشان کشیدی...!
چه رویاییست...!