غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
بت من ز در درآمد به مبارکی و شادی
به مراد دل رسیدم به جهان بیمرادی
تو بپرس چون درآمد که برون نرفت هرگز
که درآمد و برون شد صفتی بود جمادی
غلطم مگو که چون شد ز چگونگی برون شد
تو چگونهای ولیکن تو ز بیچگونه زادی
چه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم را
نگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادی
همه بیخودی پسندم همه تن چو گل بخندم
به طرب میان ببندم که چنین دری گشادی
غزل شمارهٔ ۲۸۴۱: به خدا کسی نجنبد چو تو تن زنی نجنبیغزل شمارهٔ ۲۸۴۳: هله ای پری شب رو که ز خلق ناپدیدی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بت من ز در درآمد به مبارکی و شادی
به مراد دل رسیدم به جهان بیمرادی
هوش مصنوعی: بت من با خوشی و شادمانی از در وارد شد و من به آرزوی دلم در این دنیا که پر از ناکامی است، دست یافتم.
تو بپرس چون درآمد که برون نرفت هرگز
که درآمد و برون شد صفتی بود جمادی
هوش مصنوعی: تو بپرس که چگونه ممکن است چیزی که وارد شد، هرگز خارج نشود؛ زیرا این ورود و خروج، تنها یک صفت از اشیاء بیجان است.
غلطم مگو که چون شد ز چگونگی برون شد
تو چگونهای ولیکن تو ز بیچگونه زادی
هوش مصنوعی: اشتباه نکن که وقتی به حالتهای مختلف نگاه میکنی، حالتی که خودت هستی چه شکلی است. اما واقعیت این است که تو از حالتی فراتر از هر شکلی به وجود آمدهای.
چه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم را
نگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادی
هوش مصنوعی: چطور میتوانی بر عدم علامتی بگذاری؟ نگاهی به اولین قدمت بینداز که چقدر خوب گذاشتهای.
همه بیخودی پسندم همه تن چو گل بخندم
به طرب میان ببندم که چنین دری گشادی
هوش مصنوعی: من از هر چیزی که بیفایدگی دارد خوشم میآید، تمام وجودم مانند گل میخندد و به شادمانی میرقصم، چرا که چنین فرصتی برای شادی فراهم شده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۸۴۲ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1397/08/27 13:10
نادر..
تو ز بیچگونه زادی...