غزل شمارهٔ ۲۸۴۱
به خدا کسی نجنبد چو تو تن زنی نجنبی
که پیالههاست مردم تو شراب بخش خنبی
هله خواجه خاک او شو چو سوار شد به میدان
سر اسب را مگردان که تو سر نهای تو سنبی
که در آن زمان سری تو که تو خویش دنب دانی
چو تو را سری هوس شد تو یقین بدانک دنبی
ز جهان گریز و وابر تو ز طاق و از طرنبش
چو ز خویش طاق گشتی ز چه بسته طرنبی
تو بدان خدای بنگر که صد اعتقاد بخشد
ز چه سنی است مروی ز چه رافضی است قنبی
بفرست سوی بینش همه نطق را و تن را
که تو را یکی نظر به که همیشه می غرنبی
غزل شمارهٔ ۲۸۴۰: منگر به هر گدایی که تو خاص از آن ماییغزل شمارهٔ ۲۸۴۲: بت من ز در درآمد به مبارکی و شادی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1396/10/25 19:12
همایون
اینکه چگونه یک نظر نووسازنده میتواند قومی وشهری وکشوری وجهانی را توسط یک انسان به حرکت ودگرگونی درآورد همانطورکه خدا به آسانی هرقوم وشهری رابه مذهب خاصی در می آورد. روحیه انقلابی و نوگرایانه و خویش کارانه انسان ازنظر جلال دین
1399/03/08 11:06
مهدی
قنبی، در واقع کمبی است، نام شهر قم امروزی به فارسی میانه