اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بکشید یار گوشم که تو امشب آن مایی
صنما بلی ولیکن تو نشان بده کجایی
هوش مصنوعی: گوشم را به دقت بشنو، عزیزم، چون امشب تو کسی هستی که به دنبالش هستم. بله، تو هستی، اما لطفاً به من نشان بده که کجایی.
چو رها کنی بهانه بدهی نشان خانه
به سر و دو دیده آیم که تو کان کیمیایی
هوش مصنوعی: اگر بهانه را رها کنی، نشانهای از خانهات به من خواهی داد. من با چهرهای آراسته و چشمانی پر از عشق میآیم، چرا که تو همچون یک گوهر گرانبهایی هستی.
و اگر به حیله کوشی دغل و دغا فروشی
ز فلک ستاره دزدی ز خرد کله ربایی
هوش مصنوعی: اگر با حقه و نیرنگ کار کنی و به دیگران فریب بدهی، از آسمان ستارهها را میدزدی و از خرد و عقل دیگران بهرهبرداری میکنی.
شب من نشان مویت سحرم نشان رویت
قمر از فلک درافتد چو نقاب برگشایی
هوش مصنوعی: در شب من، سایهی مویت چهرهام را روشن میکند، و وقتی که پرده را کنار بزنی، مانند ماهی که از آسمان پایین میآید، زیباییات نمایان میشود.
صنما تو همچو شیری من اسیر تو چو آهو
به جهان کی دید صیدی که بترسد از رهایی
هوش مصنوعی: عزیزم، تو همچون شیری قدرتمند هستی و من مانند آهویی هستم که در چنگال تو اسیر شدهام. در دنیا چه کسی را دیدهای که شکارش از رهایی بترسد؟
صنما هوای ما کن طلب رضای ما کن
که ز بحر و کان شنیدم که تو معدن عطایی
هوش مصنوعی: ای معشوق، به خاطر ما و برای جلب رضایت ما، توجه کن؛ زیرا از عمق وجودت شنیدهام که تو منبع بخششها و عطاهای فراوانی.
همگی وبالم از تو به خدا بنالم از تو
بنشان تکبرش را تو خدا به کبریایی
هوش مصنوعی: همه ما از تو و مشکلاتی که به وجود آوردهای، به خدا شکایت میکنیم. تو ای خدا، تکبر او را برطرف کن و او را در مقام کبریایی خود بنشان.
ره خواب من چو بستی بمبند راه مستی
ز همه جدام کردی مده از خودم جدایی
هوش مصنوعی: وقتی خواب مرا مسدود کردی، راه مستی را نیز بر من بستهای. حالا از همهچیز جدا شدهام و جدا شدن از خودم را نمیخواهم.
مه و مهر یار ما شد به امید تو خدا شد
که زهی امید زفتی که زند در خدایی
هوش مصنوعی: مه و خورشید یار ما شدند، به امید تو، ای خدا. که چه امیدی روشن و دلنشین است و تو در مقام خدایی، زندگی را به ما میبخشی.
همه مال و دل بداده سر کیسه برگشاده
به امید کیسه تو که خلاصه وفایی
هوش مصنوعی: همه دارایی و عشق خود را صرف کرده و دل به دست تو دادهاند، با این امید که تو هم به آنها وفادار باشی و گشایش و خوشی را برایشان به ارمغان بیاوری.
همه را دکان شکسته ره خواب و خور ببسته
به امید آن نشسته که ز گوشهای درآیی
هوش مصنوعی: همه در انتظار تو نشستهاند و در دل خود امید دارند که تو از جایی وارد شوی و زندگی را برایشان روشن کنی. در حالی که خواب و خوراک آنها به دلیل غیبت تو مختل شده است.
به امید کس چه باشی که توی امید عالم
تو به گوش می چه باشی که توی می عطایی
هوش مصنوعی: در انتظار کسی نباش که به او امید داری، چرا که تو خودت در جهان امید هستی و باید به نوشیدن و دریافت الهام از زندگی بپردازی.
به درون توست یوسف چه روی به مصر هرزه
تو درآ درون پرده بنگر چه خوش لقایی
هوش مصنوعی: یوسف در درون خود توست، پس چرا به مصر دنیای فاسد نگاه میکنی؟ به درون خودت بنگر، زیرا آنجا دیدار زیبا و دلنشینی در انتظار توست.
به درون توست مطرب چه دهی کمر به مطرب
نه کم است تن ز نایی نه کم است جان ز نایی
هوش مصنوعی: درون وجود تو، موسیقیدان چه چیزی را به تو هدیه میدهد؟ هیچ چیز از ارزش و اهمیت کم نیست، نه جسم تو و نه روح تو.
حاشیه ها
در بیت پنجم به نظر می رسد "که دید صیدی..."صحیح باشد
انتظار رومی برای تجلی فیزیکی دوباره مهر و اظهار ندامت از غفلتهای دور. اگر مهر او را خریداری و عادات زشت را ترک کردی به آتش زرتشت و وادی سیمرغ در کلاهداری هفتم میترا نایل میشوی. اشتیاق رومی برای تصور مرادش و کرنش به استادش و اینکه برای پیوستن به مهر بیتابی میکند. خواهشی مکرر اما بیفایده برای بازگشت مجدد قلندر تبریز به قونیه. اوج اندوه و پشیمانی سودایی. شکایت از بی خوابی و خواستار تداوم باده روحی و خوش بودن با مرور خاطرات مهر که بصورت خود بیان شده است. ارادت به آفریننده مه و مهر و کانون بودن انسان در کیش مهری که قلندر تبریز به رومی انتقال داد. ثروتی بنام سخی بودن بی حد در مهرورزی و وفای به عهد و خوبی. باز رومی به دلتنگی و ندامت درونی و بی اشتیاقی به امور دنیوی شکایت میکند. رومی از مهر تبریز الهام و پاسخ میگیرد: ای رومی تو خود مهر تابنده ای و شراب کهنه ای. تو با مایی و بیهوده از دوری ننال چون یادت با ماست . با سماع بیا پیش ما
به نظر می آید که مولانا در این شعر اشارتی در روشنا تاریک بیان به منجی عالم دارد.
صنما تو همچو شیری من اسیر تو چو آهو
به جهان کی دید صیدی که بترسد از رهایی
این بیت رو من متوجه نمی شم. یعنی مولانا میخواد از دست صیادش رهایی پیدا کنه؟ یعنی علاقه ای به بودن پیش اون نداره؟ پس این مصرع سعدی چی می شه که میگه: "من از اون روز که در بند توام آزادم"؟
صنما تو همچو شیری من اسیر تو چو آهو
به جهان کی دید صیدی که بترسد از رهایی
منظور مولانا از این بیت اینه که
من صید تو هستم مثل آهویی که اسیر شیر هست.
و در جهان چه کسی و چه زمانی دیده است که صید از این که صیاد رهایش کند بترسد (پاسخش روشن است. هیچ کس و هیچ زمانی) اما من (شاعر) از اینکه صیادی چون تو(صنم) رهایم کنی می ترسم!
و این مطابقت دارد با "من از اون روز که در بند توام آزادم”
یک کششی از طرف یار و گفتگویی با یار و از دوری او و سپس پیامی از یار در درون دل عاشق که به او امید ونیرووبزرگی و سروری می بخشد و اینگونه است که عاشق کسی است که وفاداربرای همیشه می ماند تلاشگروخستگی ناپذیر چون به تلاش خود متکی است نه به امید آسمان و بیرون از خود
سلام .
حس کردم این شعر در وصف حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سروده شده باشد .
1401/04/11 09:07
حضرت خداوندگار
کمله ی هرزه در این بیت به معنای عبث، بیهوده، اشتباه و کار بیخود و بی نتیجه کردن است،