گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۳۷

هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی
ز کرم مزید آید دو هزار عید آید
دو جهان مرید آید تو هنوز خود کجایی
شکر وفا بکاری سر روح را بخاری
ز زمانه عار داری به نهم فلک برآیی
کرمت به خود کشاند به مراد دل رساند
غم این و آن نماند بدهد صفا صفایی
هله عاشقان صادق مروید جز موافق
که سعادتی است سابق ز درون باوفایی
به مقام خاک بودی سفر نهان نمودی
چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی
تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن
تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی
بنگر به قطره خون که دلش لقب نهادی
که بگشت گرد عالم نه ز راه پر و پایی
نفسی روی به مغرب نفسی روی به مشرق
نفسی به عرش و کرسی که ز نور اولیایی
بنگر به نور دیده که زند بر آسمان‌ها
به کسی که نور دادش بنمای آشنایی
خمش از سخن گزاری تو مگر قدم نداری
تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی
هوش مصنوعی: ای عاشقان، خوش خبر باشید که این جدایی پایدار نخواهد ماند و روزی به وصال و نزدیکی خواهید رسید و خداوند بر شما رحمت و نعمت خواهد نازل کرد.
ز کرم مزید آید دو هزار عید آید
دو جهان مرید آید تو هنوز خود کجایی
هوش مصنوعی: از لطف و بزرگواری، دو هزار جشن و عید به وجود می‌آید و جهانیان به صورت مرید و پیرو می‌آیند، اما تو هنوز نمی‌دانی که کجایی و در چه مقامی قرار داری.
شکر وفا بکاری سر روح را بخاری
ز زمانه عار داری به نهم فلک برآیی
هوش مصنوعی: اگر به وفای خود شکر گزار باشی، روح تو همیشه شاداب خواهد ماند. از ناملایمات زندگی ناراحت نشو و بر مشکلات غلبه کن تا به موفقیت برسی.
کرمت به خود کشاند به مراد دل رساند
غم این و آن نماند بدهد صفا صفایی
هوش مصنوعی: حسن نیت و بزرگواری تو باعث شد که آرزوهایم برآورده شود و غم و اندوه دیگران را از یاد ببرم. تو با لطف و محبت خود، آرامش و شادی را به من بخشیدی.
هله عاشقان صادق مروید جز موافق
که سعادتی است سابق ز درون باوفایی
هوش مصنوعی: ای عاشقان واقعی، به هیچ‌کس جز کسانی که با شما همفکر و همرا هستند، نزدیک نشوید؛ زیرا خوشبختی از پیش برای شما رقم خورده است، از درون صداقت و وفاداری را در خود داشته باشید.
به مقام خاک بودی سفر نهان نمودی
چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی
هوش مصنوعی: به پایگاه خاکی خود رسیدی و به طور پنهانی سفر کردی، اما زمانی که به انسان رسیدی، ای کاش به این ناپایداری دچار نشوی.
تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن
تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی
هوش مصنوعی: تو مسافر هستی، پس سفری بر آسمان را آغاز کن. به حرکت درآ و با شتاب حرکت کن، تا خداوند تو را رهانیده و آزاد کند.
بنگر به قطره خون که دلش لقب نهادی
که بگشت گرد عالم نه ز راه پر و پایی
هوش مصنوعی: به قطره‌ای از خون توجه کن که تو نامی به آن داده‌ای؛ این قطره به دور دنیا می‌چرخد، نه از طریق راهی با شلوغی و رفت و آمد.
نفسی روی به مغرب نفسی روی به مشرق
نفسی به عرش و کرسی که ز نور اولیایی
هوش مصنوعی: تلفیق روح و جان من به سمت غرب و شرق می‌رود، و گاهی به عرش و مقام بلند می‌رسد، چرا که از نور و عظمت اولیای الهی نشأت می‌گیرد.
بنگر به نور دیده که زند بر آسمان‌ها
به کسی که نور دادش بنمای آشنایی
هوش مصنوعی: به روشنی چشم خود نگاه کن که چگونه بر آسمان‌ها می‌درخشد و به کسی که این نور را به او داده است، نشان از آشنایی بده.
خمش از سخن گزاری تو مگر قدم نداری
تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی
هوش مصنوعی: تو با کلامت دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهی، ولی آیا خودت هم جرات قدم گذاشتن در این مسیر را داری؟ اگر واقعاً انسان بزرگ و با کرامتی هستی، چرا در بند محدودیت‌ها هستی؟

حاشیه ها

1395/12/04 10:03
محمد

بنام خداوند
t.me/khodavandgarmolana
#سفر (قسمت دوم) :
در سفر نهانی و سفری که دل مسافر آن است باید گفت :
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد به یار دلدار بکند خدا خدایی
به مقام خاک بودی سفر نهان نمودی
چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی
تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن
تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی
t.me/khodavandgarmolana
در سفر نهانی نیز منازل و مناظری ست که راه دل را میزند از طریق باز میدارد ؛ نباید گرفتار منازل سلوک شد :
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی
مهم در اینجا پیش رفتن خارج از ماده و مدت است ، باید یک قدم هم که شده پیش رفت و نباید درجا زد :
بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
کاملا باید زیر چوگان عشق چون گوی بود :
گوی شو می‌گرد بر پهلوی صدق
غلط غلطان در خم چوگان عشق
کین سفر زین پس بود جذب خدا
وان سفر بر ناقه باشد سیر ما
این چنین سیریست مستثنی ز جنس
کان فزود از اجتهاد جن و انس
این چنین جذبیست نی هر جذب عام
که نهادش فضل احمد والسلام
t.me/khodavandgarmolana
باید بدانیم که بین سفر
زاهدانه و عارفانه
تفاوت وجود دارد :
سیر عارف هر دمی تا تخت شاه
سیر زاهد هر مهی یک روزه راه
گرچه زاهد را بود روزی شگرف
کی بود یک روز او خمسین الف
< عاشق باشید و عاشقانه سفر کنید >>
t.me/khodavandgarmolana

1400/02/24 19:04
ابنجانب

آقای عبدالحسین مختاباد این شعر را به صورت آواز در مایه ی بیات ترک بسیار زیبا خوانده اند.

1402/06/25 04:08
یزدانپناه عسکری

11- خمش از سخن گزاری تو مگر قدم نداری - تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی 

***

[یزدانپناه عسکری]

وارستگی، سالک چیزی ندارد که اسیر تنگنا شود. تنها چیزی که دارد کمال است.

_______