غزل شمارهٔ ۲۸۲۳
ز کجایی ز کجایی هله ای مجلس سامی
نفسی در دل تنگی نفسی بر سر بامی
هله ای جان و جهانم مدد نور نهانم
ستن چرخ و زمینی هوس خاصی و عامی
عجب از خلوتیانی عجب از مجلس جانی
عجب از ارمن و رومی عجب از خطه شامی
عجب آن چیست مشعشع رخت از نور مبرقع
که مه و مهر به پیشش کند از عشق غلامی
به گلستان جمالت چو رسد دیده عاشق
به سوی باغ چه آید مگر از غفلت و خامی
سیدی انت من این صاد حسناک ندامی
نظر الحق تعالی لک فی البهجه حامی
قمر سار الینا حبه فرض علینا
سطع العشق لدینا طرد العشق منامی
شجر طاب جناه شجر الخلد فداه
وجد القلب مناه و کلوا منه کرامی
سر خنبی که ببستی به کرم بازگشایی
خرد هر دو جهان را بربایی به تمامی
بشنیدیم که دیکی ز پی خلق بپختی
که از او یابد اباها همگی ذوق طعامی
ز عدم هر چه برآید چو مصفا نظر آید
به دو صد دام درآید چو تواش دانه دامی
ز رخ یوسف خوبان همه زندان چو گلستان
چو چنین باشد زندان تو چرا در غم وامی
هله خاموش مپرسش که کسی قرص قمر را
بنپرسد که چه نامی و کیی وز چه مقامی
غزل شمارهٔ ۲۸۲۲: تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیریغزل شمارهٔ ۲۸۲۴: مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز کجایی ز کجایی هله ای مجلس سامی
نفسی در دل تنگی نفسی بر سر بامی
هوش مصنوعی: از کجا آمدهای، از کجا آمدهای؟ هله! ای مجالس پرشور، نفسی در دل تنگ دارم و نفسی بر سر بام.
هله ای جان و جهانم مدد نور نهانم
ستن چرخ و زمینی هوس خاصی و عامی
هوش مصنوعی: بیا ای روح و جانم، یاری کن که نور پنهانم را درک کنم. ستارهها و زمین هر کدام برای خود آرزوها و تمایلاتی دارند.
عجب از خلوتیانی عجب از مجلس جانی
عجب از ارمن و رومی عجب از خطه شامی
هوش مصنوعی: تعجب میکنم از افرادی که در تنهایی خود به تامل نشستهاند، همچنین از جمعهایی که روح و جان دارند. شگفتزدهام از ارمنیها و رومیها و همچنین از مردمان شهر شام.
عجب آن چیست مشعشع رخت از نور مبرقع
که مه و مهر به پیشش کند از عشق غلامی
هوش مصنوعی: عجب این است که چه چیزی در چهرهات نهفته که نورش آنچنان درخشان است که حتی ماه و خورشید هم در برابرش به عنوان عاشق خدمت میکنند.
به گلستان جمالت چو رسد دیده عاشق
به سوی باغ چه آید مگر از غفلت و خامی
هوش مصنوعی: وقتی چشمان عاشق به زیبایی تو نگاه کند، از بیتوجهی و ناآگاهی چه چیزی را میتواند ببیند جز باغی پر از زیباییها؟
سیدی انت من این صاد حسناک ندامی
نظر الحق تعالی لک فی البهجه حامی
هوش مصنوعی: این بیت به ستایش و تحسین یک شخصیت بزرگ اشاره دارد و از نگاه او به زیبایی و فضل خداوند صحبت میکند. شاعر از مقام والای این شخص و سرشتی که او دارد، تمجید میکند و به درخشش و روشنی شخصیت او میپردازد. در واقع، او را به عنوان یک حامی و نگهبان زیباییها و صفات نیک الهی معرفی میکند.
قمر سار الینا حبه فرض علینا
سطع العشق لدینا طرد العشق منامی
هوش مصنوعی: ماه زیبا به سوی ما آمده است و عشق در دل ما روشن شده است. حالا عشق را از خوابهایمان دور کردهایم.
شجر طاب جناه شجر الخلد فداه
وجد القلب مناه و کلوا منه کرامی
هوش مصنوعی: درختی که میوهاش خوب و دلپذیر است، درختی است که جاودانگی دارد. دل عاشق از آن میخواهد و همه از آن میخورند، زیرا بخشنده و صالح است.
سر خنبی که ببستی به کرم بازگشایی
خرد هر دو جهان را بربایی به تمامی
درب ظرف شرابی که بستی، به لطف یا خواسته باز کنی. عقل و هوش دو جهان را می بری به کل. اینجا شاعر خنب (ظرف شراب) را به چهره پوشید یا پشت نقاب معشوق اش که بسیار زیباست تشبیه کرده که مثل شراب می تواند عقل و هوش از سر آدم ببرد
بشنیدیم که دیکی ز پی خلق بپختی
که از او یابد اباها همگی ذوق طعامی
هوش مصنوعی: شنیدیم که دیک یک چیزی برای مردم درست کرده که همه از آن خیلی لذت میبرند و طعمش را دوست دارند.
ز عدم هر چه برآید چو مصفا نظر آید
به دو صد دام درآید چو تواش دانه دامی
هوش مصنوعی: هر چیزی که از عدم به وجود میآید، وقتی بهخوبی دیده شود، به دلایلی متعدد فریبنده به نظر میرسد؛ مانند دانهای که با تلهای در دام میافتد.
ز رخ یوسف خوبان همه زندان چو گلستان
چو چنین باشد زندان تو چرا در غم وامی
هوش مصنوعی: چهرهی یوسف چنان زیباست که تمام زندان را به گلستان تبدیل کرده است. حال اگر زندان تو نیز به این زیبایی باشد، پس چرا در غم به سر میبری؟
هله خاموش مپرسش که کسی قرص قمر را
بنپرسد که چه نامی و کیی وز چه مقامی
هوش مصنوعی: بهتر است خاموش باشی و نپرسی از کسی درباره قرص قمر، زیرا هیچکس دربارهاش نمیپرسد که نامش چیست، یا چه زمانی و از چه مقامی آمده است.