غزل شمارهٔ ۲۸۲۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
عرفان جلال دین همانا شناخت انسان است نه چیزی دیگر و پیام او این است که در این جهان گهر پر ارزشای یافت شده و آن انسان است و افسوس اگر خود قدر خود را نداند چون چیز دیگری نیست که این را دریابد بجز خود انسان
انسان دارای بخت مکرر است یک بار مانند همه چیز دیگر که به هستی میآید و یک بار آنکه به هستی خود آگاه میگردد و خود و بزرگی خود را در مییابد زیرا در خود همه چیز را میبیند خاک را آتش را و هر چه در آسمان و زمین است در انسان جای میگیرد و معنی میگیرد و خود از همه آنها جدا است از این رو رخسی که انسان میتواند در هستی به وجود آورد بی نهایت شکوه مند است چون انسان برای خود هیچ حد و اندازهای در نظر نمی گیرد
او نهایت لطافت هستی است اگر روحی در هستی باشد همانا به صورت انسان در آمده است پرواز انسان با پر عشق است که با آن به همه جا و همه چیز میرسد و همه چیز را با لطافت خود در میآمیزد
شهری در انسان نهان است و او هستی را با خود بدان سو میکشاند و این که سروری هستی با اوست سپاسگزار تر از او در هستی نمی توان یافت و همین او را آسیب ناپذیر ساخته است