غزل شمارهٔ ۲۸۱۵
بمشو همره مرغان که چنین بیپر و بالی
چو نه میری نه وزیری بن سبلت به چه مالی
چو هیاهوی برآری و نبینند سپاهی
بشناسند همه کس که تو طبلی و دوالی
چو خلیفه پسری تو بنه آن طبل ز گردن
بستان خنجر و جوشن که سپهدار جلالی
به خدا صاحب باغی تو ز هر باغ چه دزدی
بفروش از رز خویشت همه انگور حلالی
تو نه آن بدر کمالی که دهی نور و نگیری
بستان نور چو سائل که تو امروز هلالی
هله ای عشق برافشان گهر خویش بر اختر
که همه اختر و ماهند و تو خورشیدمثالی
بده آن دست به دستم مکشان دست که مستم
که شراب است و کباب است و یکی گوشهای خالی
بدوان مست و خرامان به سوی مجلس سلطان
بنگر مجلس عالی که توی مجلس عالی
نه صداعی نه خماری نه غمت ماند نه زاری
عسسی دان غم خود را به در شحنه و والی
عسس و شحنه چه گویند حریفان ملک را
همه در روی درافتند که بس خوب خصالی
غزل شمارهٔ ۲۸۱۴: خنک آن دم که به رحمت سر عشاق بخاریغزل شمارهٔ ۲۸۱۶: که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بمشو همره مرغان که چنین بیپر و بالی
چو نه میری نه وزیری بن سبلت به چه مالی
هوش مصنوعی: به جمع پرندگان نرو، زیرا که بدون بال و پر مانند آنها نمیتوانی پرواز کنی. اگر نه تو شاهی هستی و نه وزیر، پس به چه چیز میتوانی افتخار کنی؟
چو هیاهوی برآری و نبینند سپاهی
بشناسند همه کس که تو طبلی و دوالی
هوش مصنوعی: زمانی که صدای بلندی را ایجاد کنی و کسی آن را نبیند، همه خواهند دانست که تو تنها یک صدا یا هیاهوی بیمحتوا هستی.
چو خلیفه پسری تو بنه آن طبل ز گردن
بستان خنجر و جوشن که سپهدار جلالی
هوش مصنوعی: وقتی که تو جانشین خلیفهای، آن طبل را از گردنت بردار و خنجر و زره بپوش، زیرا تو فرماندهای با شکوه و عظمت.
به خدا صاحب باغی تو ز هر باغ چه دزدی
بفروش از رز خویشت همه انگور حلالی
هوش مصنوعی: به خداوند قسم، تو صاحب باغی هستی. پس از هر باغی که دزدی کردی، از گلهای خودت بفروش و همه انگورهای حلال را بخور.
تو نه آن بدر کمالی که دهی نور و نگیری
بستان نور چو سائل که تو امروز هلالی
هوش مصنوعی: تو آن نور کامل نیستی که فقط نور بدهی و چیزی نگیری، بلکه مانند سائل هستی که امروز در حال رشد و نشو و نما هستی.
هله ای عشق برافشان گهر خویش بر اختر
که همه اختر و ماهند و تو خورشیدمثالی
هوش مصنوعی: ای عشق، جواهر وجود خود را مانند ستاره بر آسمان برافراز، زیرا همه ستارهها و ماهها در برابر تو، تابش و روشنی خورشید را دارند.
بده آن دست به دستم مکشان دست که مستم
که شراب است و کباب است و یکی گوشهای خالی
هوش مصنوعی: دستت را به من بده و آن را از من نکش، چون من در حال مستی هستم. اینجا شراب و کباب هست و یک گوشهای هم هست که خالی است.
بدوان مست و خرامان به سوی مجلس سلطان
بنگر مجلس عالی که توی مجلس عالی
هوش مصنوعی: مست و شاداب به سمت محافل پادشاه نگاه کن، بگو که در این محفل بزرگ چه فضایی حاکم است.
نه صداعی نه خماری نه غمت ماند نه زاری
عسسی دان غم خود را به در شحنه و والی
هوش مصنوعی: نه سردردی داری نه چیزی تو را به خماری میبرد، نه غم تو باقی است و نه حالتی از زاری. ای همراه، غم خود را به فرمانروایی و نگهبانی بسپار.
عسس و شحنه چه گویند حریفان ملک را
همه در روی درافتند که بس خوب خصالی
هوش مصنوعی: پلیس و مأموران چه درباره دوستان پادشاه بگویند؟ همه آنها به یکدیگر چشم میدوزند که چه ویژگیهای خوبی دارند.
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"Rumi, Act II: Sufi Temple. Repentance - دقیقهٔ ۸ به بعد"
با صدای محمد متمدی (آلبوم Abdi: Rumi)