گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۱۱

از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی
با همه خویشان گرفته شیوه‌ی بیگانگی
وحشِ صحرا گشته و رسوایِ بازاری شده
از هوایِ خانه‌یِ او صد هزاران خانگی
صاعقه هجرش زده برسوخته یک بارگی
عقل و شرم و فهم و تقوا دانش و فرزانگی
من ز شمعِ عشق او نان پاره‌ای می‌خواستم
گفت بنویسید توقیعش پیِ پروانگی
ای گشاده قلعه‌های جان به چشم ِ آتشین
ای هزاران صف دریده عشقت از مردانگی
ای خداوند شمسِ دین صد گنج خاک است پیشِ تو
تا چه باشد عاشق بیچاره‌ای یک دانگی !
صد غریو و بانگ اندر سقفِ گردون افکنیم
من نی‌ام در عشق پابرجایِ تو یک بانگی
عقل را گفتم میانِ جان و جانان فرق کن
شانه‌ی عقلم ز فرقش یاوه کرده شانگی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی
با همه خویشان گرفته شیوه‌ی بیگانگی
هوش مصنوعی: از محبت و توجه به شمس دین، متوجه می‌شوی که این دیوانگی، با اینکه در کنار خویشاوندان هستی، حالتی از بیگانگی را در تو ایجاد کرده است.
وحشِ صحرا گشته و رسوایِ بازاری شده
از هوایِ خانه‌یِ او صد هزاران خانگی
هوش مصنوعی: حیوانات وحشی در بیابان به خاطر جاذبه‌ای که از خانه‌ی او دارند، نمایان و ناشناس گشته‌اند و از زندگی در طبیعت دور شده‌اند. صدها نفر در خانه‌اش به خاطر این جاذبه از آسایش خود در بازار و جامعه بی‌خبرند.
صاعقه هجرش زده برسوخته یک بارگی
عقل و شرم و فهم و تقوا دانش و فرزانگی
هوش مصنوعی: برخی احساسات و صفات انسانی مانند عقل، شرم، فهم، تقوا و دانش، همه به یکباره تحت تأثیر جدایی او قرار گرفته‌اند، گویی که مانند صاعقه‌ای سخت و ویرانگر، این جدایی بر آن‌ها تاثیر گذاشته و به طور کامل آن‌ها را از کار انداخته است.
من ز شمعِ عشق او نان پاره‌ای می‌خواستم
گفت بنویسید توقیعش پیِ پروانگی
هوش مصنوعی: من از شعله عشق او خواستار تکه‌ای نان بودم. او گفت: بنویسید تا نشانه‌ای از پروانگی‌ام باشد.
ای گشاده قلعه‌های جان به چشم ِ آتشین
ای هزاران صف دریده عشقت از مردانگی
هوش مصنوعی: ای کسی که به عشق تو، قلعه‌های دل به راحتی شکسته می‌شود و این همه عشق و احساس، از مردانگی تو سرچشمه می‌گیرد.
ای خداوند شمسِ دین صد گنج خاک است پیشِ تو
تا چه باشد عاشق بیچاره‌ای یک دانگی !
هوش مصنوعی: خدای بزرگ دین، هزاران گنج و نعمت در خاک هست، اما برای عاشق بیچاره‌ای مثل من، فقط یک قسمت کوچک از آن اهمیت دارد!
صد غریو و بانگ اندر سقفِ گردون افکنیم
من نی‌ام در عشق پابرجایِ تو یک بانگی
هوش مصنوعی: ما صدای بلندی را در آسمان بلند می‌اندازیم، اما من در عشق تو ثابت و پابرجا هستم.
عقل را گفتم میانِ جان و جانان فرق کن
شانه‌ی عقلم ز فرقش یاوه کرده شانگی
هوش مصنوعی: به عقل گفتم که بین روح و محبوب تفاوت قائل شود، اما او آنقدر در این موضوع سردرگم شده که باعث شده شانه‌هایش به‌هم بریزد و حرف‌های بی‌معنی بزند.

حاشیه ها

1396/07/20 10:10
نادر..

من ز شمع عشق او نان پاره‌ای می‌خواستم
گفت بنویسید توقیعش پی پروانگی...