غزل شمارهٔ ۲۸۰۴
چون تو آن روبند را از روی چون مه برکنی
چون قضای آسمانی توبهها را بشکنی
منگر اندر شور و بدمستی من ای نیک عهد
بنگر آخر در میی کاندر سرم میافکنی
اول از دست فراقت عاشقان را تی کنی
وآنگه اندر پوستشان تا سر همه در زر کنی
مه رخا سیمرغ جانی منزل تو کوه قاف
از تو پرسیدن چه حاجت کز کدامین مسکنی
چون کلام تو شنید از بخت نفس ناطقه
کرد صد اقرار بر خود بهر جهل و الکنی
چون ز غیر شمس تبریزی بریدی ای بدن
در حریر و در زر و در دیبه و در ادکنی
غزل شمارهٔ ۲۸۰۳: ساقیا شد عقلها هم خانه دیوانگیغزل شمارهٔ ۲۸۰۵: ای خوشا عیشی که باشد ای خوشا نظارهای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون تو آن روبند را از روی چون مه برکنی
چون قضای آسمانی توبهها را بشکنی
هوش مصنوعی: وقتی که تو آن پوشش را از چهرهات کنار بزنی و زیباییات را به نمایش بگذاری، مانند تغییرات سرنوشت، همه توبهها و عذرها را نادیده میگیری.
منگر اندر شور و بدمستی من ای نیک عهد
بنگر آخر در میی کاندر سرم میافکنی
هوش مصنوعی: به خودت ننگر و به حال آشفته و سرمست من توجه نکن، ای دوست خوب، بلکه به این نکته توجه کن که تو همواره در دل من تأثیر میگذاری و من را به سوی خود میکشی.
اول از دست فراقت عاشقان را تی کنی
وآنگه اندر پوستشان تا سر همه در زر کنی
هوش مصنوعی: ابتدا دل عاشقان را با جدایی خود میآزاری، و سپس آنها را آنقدر در عشق خود غرق میکنی که تمام وجودشان را به طلا تبدیل میکنی.
مه رخا سیمرغ جانی منزل تو کوه قاف
از تو پرسیدن چه حاجت کز کدامین مسکنی
هوش مصنوعی: ای ماه روی زیبا، سیمرغ جان من! کوه قاف، جایی است که تو سکونت داری. آنها از تو پرسیدهاند چه نیازی داری و از کدام منزل آمدهای؟
چون کلام تو شنید از بخت نفس ناطقه
کرد صد اقرار بر خود بهر جهل و الکنی
هوش مصنوعی: وقتی کلام تو را شنید، بخت فرصت داد تا به خودم اعتراف کنم و به خاطر نادانیام فریاد بزنم.
چون ز غیر شمس تبریزی بریدی ای بدن
در حریر و در زر و در دیبه و در ادکنی
هوش مصنوعی: زمانی که از غیر شمس تبریزی جدا شدی، ای تن، در پارچههای نرم و گرانبها و در لباسهای فاخر و زیبا.