غزل شمارهٔ ۲۷۹۶
ای که جانها خاک پایت صورت اندیش آمدی
دست بر در نه درآ در خانه خویش آمدی
نیست بر هستی شکستی گرد چون انگیختی
چون تو پس کردی جهان چونی چو واپیش آمدی
در دو عالم قاعده نیش است وآنگه ذوق نوش
تو ورای هر دو عالم نوش بینیش آمدی
خویش را ذوقی بود بیگانه را ذوق نوی
هم قدیمی هم نوی بیگانه و خویش آمدی
بر دل و جان قلندر ریش و مرهم هر دو تو
فقر را ای نور مطلق مرهم و ریش آمدی
کیش هفتاد و دو ملت جمله قربان تواند
تا تو شاهنشاه باقربان و باکیش آمدی
ای که بر خوان فلک با ماه همکاسه شدی
ماه را یک لقمه کردی کآفتابیش آمدی
عقل و حس مهتاب را کی گز تواند کرد لیک
داندی خورشید بیگز کز مهان بیش آمدی
عشق شمس الدین تبریزی که عید اکبر است
کی تو را قربان کند چون لاغری میش آمدی
غزل شمارهٔ ۲۷۹۵: ای تو جان صد گلستان از سمن پنهان شدیغزل شمارهٔ ۲۷۹۷: تا بنستانی تو انصاف از جهود خیبری
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که جانها خاک پایت صورت اندیش آمدی
دست بر در نه درآ در خانه خویش آمدی
هوش مصنوعی: ای کسی که جانها به پای تو افتادهاند و به تو فکر میکنند، چرا فقط در درب خانهام ایستادهای؟ حالا زمان آن رسیده که به خانه خودت وارد شوی.
نیست بر هستی شکستی گرد چون انگیختی
چون تو پس کردی جهان چونی چو واپیش آمدی
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیزی نمیتواند وجود را تحت تاثیر قرار دهد. وقتی تو خود را از آنچه که هستی دور میکنی و به گذشته برمیگردی، دنیا چگونه خواهد بود؟
در دو عالم قاعده نیش است وآنگه ذوق نوش
تو ورای هر دو عالم نوش بینیش آمدی
هوش مصنوعی: در هر دو دنیا، اصل و قاعده بر اساس تلخی و آسیب است، اما لذت و شادی تو فراتر از این دو جهان وجود دارد و به گونهای است که از بیدرد و بینیش آمدهای.
خویش را ذوقی بود بیگانه را ذوق نوی
هم قدیمی هم نوی بیگانه و خویش آمدی
هوش مصنوعی: خودت نسبت به زیباییها و لذتها احساس خاصی داری، اما دیگران هم به چیزهای تازه و قدیمی توجه دارند. وقتی که به جمع ما میآیی، هم خودی و هم بیگانه درک خاصی از زیباییها دارند.
بر دل و جان قلندر ریش و مرهم هر دو تو
فقر را ای نور مطلق مرهم و ریش آمدی
هوش مصنوعی: ای نور مطلق، تو برای دل و جان قلندر به مانند مرهم و زخم میباشی. فقر و تهیدستی در وجود او آشکار است و تو به او آرامش و درمان میبخشی.
کیش هفتاد و دو ملت جمله قربان تواند
تا تو شاهنشاه باقربان و باکیش آمدی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به عظمت و ارزشمندی وجود کسی اشاره میکند که به مقام و منزلتی بالاتر از تمامی ملتها و قومها میرسد. او میگوید که همه اقوام و ملل آماده فدای او و خدمت به او هستند، چرا که او همانطور که در مقام شاهنشاهی است، ویژگیها و صفات بارز دیگری نیز دارد که او را از دیگران متمایز میکند.
ای که بر خوان فلک با ماه همکاسه شدی
ماه را یک لقمه کردی کآفتابیش آمدی
هوش مصنوعی: ای کسی که در سفره آسمان با ماه همدوش و همنوشی، تو ماه را به لقمهای تبدیل کردی و با تابش نور خورشید به آن جلوهای دیگر بخشیدی.
عقل و حس مهتاب را کی گز تواند کرد لیک
داندی خورشید بیگز کز مهان بیش آمدی
هوش مصنوعی: عقل و درک انسانی نمیتواند به خوبی زیبایی مهتاب را درک کند، اما خورشید خود میداند که از همه چیز بزرگتر و قویتر است و درخششاش از همه چیز بیشتر است.
عشق شمس الدین تبریزی که عید اکبر است
کی تو را قربان کند چون لاغری میش آمدی
هوش مصنوعی: عشق شمس الدین تبریزی که بزرگترین و مهمترین لحظه زندگی است، چگونه میتواند کسی را قربانی کند در حالی که تو مانند میشی لاغر و ضعیف به او نزدیک شدهای؟