گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۹۱

هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی
در دل هر خار غم گلزار جان افزاستی
گر نه جوشاجوش غیرت کف برون انداختی
نقش بند جان آتش رنگ او با ماستی
ور نبودی پرده دار برق سوزان ماه را
این زمین خاک همچون آسمان درواستی
در ره معشوق جان گر پا و پر کار آمدی
ذره ذره در طریقش باپر و باپاستی
دیده نامحرمان گردیده بودی عشق را
خود طناب خیمه‌های جمله بر دریاستی
گر نه خون آمیز بودی آب چشم عاشقان
بر سر هر آب چشمی نقش آن میناستی
روز و شب گر دیده بودی آتش عشق مرا
گرم رو بودی زمانه دی ز من فرداستی
خاک باشی خواهد آن معشوق ما ور نی از او
جای هر عاشق ورای گنبد خضراستی
حسن شمس الدین تبریزی برافکندی نقاب
گر نه اندر پیش او فراش لا لالاستی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی
در دل هر خار غم گلزار جان افزاستی
هوش مصنوعی: هر گاه دلی به سمت گلزار محبوب رو کند، در دل هر خار غم هم به نوعی زیبایی و شگفتی می‌شود که به رشد و دل‌انگیزی جان می‌افزاید.
گر نه جوشاجوش غیرت کف برون انداختی
نقش بند جان آتش رنگ او با ماستی
هوش مصنوعی: اگر غیرت تو برانگیخته نمی‌شد، هیچگاه نمی‌توانستی چهره‌ی جانش را که همچون آتش در رنگ است، به نمایش بگذاری.
ور نبودی پرده دار برق سوزان ماه را
این زمین خاک همچون آسمان درواستی
هوش مصنوعی: اگر نگهبان نور درخشان ماه نبود، این زمین خاکی همانند آسمان می‌نمود.
در ره معشوق جان گر پا و پر کار آمدی
ذره ذره در طریقش باپر و باپاستی
هوش مصنوعی: اگر در مسیر محبوب جان و دل را به خطر بیندازی، با تمام وجود و به‌جزئیات، باید قدم برداری و به او نزدیک شوی.
دیده نامحرمان گردیده بودی عشق را
خود طناب خیمه‌های جمله بر دریاستی
هوش مصنوعی: چشم‌های ناآشنا عشق را می‌دیدند، در حالی که تو خود را مانند طنابی برای چادرهای دیگران دریا کرده بودی.
گر نه خون آمیز بودی آب چشم عاشقان
بر سر هر آب چشمی نقش آن میناستی
هوش مصنوعی: اگر اشک عاشقان به خاطر تو نبود، هر قطره آب چشمی تصویری از آن مینا را به نمایش می‌گذارد.
روز و شب گر دیده بودی آتش عشق مرا
گرم رو بودی زمانه دی ز من فرداستی
هوش مصنوعی: اگر در روز و شب آتش عشق مرا می‌دیدی، همیشه گرم و شاداب می‌بودید. روزها دیروز به من تعلق داشتند و فردا برای توست.
خاک باشی خواهد آن معشوق ما ور نی از او
جای هر عاشق ورای گنبد خضراستی
هوش مصنوعی: اگر خاک شوی، معشوق ما تو را خواهد خواست وگرنه در جای دیگر، محبت هر عاشق را فراتر از آسمان و گنبد آبی نمی‌تواند یافت.
حسن شمس الدین تبریزی برافکندی نقاب
گر نه اندر پیش او فراش لا لالاستی
هوش مصنوعی: حسن شمس الدین تبریزی چهره‌اش را از پشت نقاب بیرون آورده و اگر این کار را نمی‌کرد، در برابر او، هنوز هم خدمتکار و خموش باقی می‌ماندیم.