گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۸۸

آه از آن رخسار برق انداز خوش عیاره‌ای
صاعقه است از برق او بر جان هر بیچاره‌ای
چون ز پیش رشته‌ای در لعل چون آتش بتافت
موج زد دریای گوهر از میان خاره‌ای
این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد
چون به پیش پرده آمد بهترک شد پاره‌ای
هشت منظر شد بهشت و هر یکی چون دفتری
هشت دفتر درج بین در رقعه‌ای رخساره‌ای
تا چه مرغ است این دلم چون اشتران زانو زده
یا چو اشترمرغ گرد شعله آتشخواره‌ای
هم دکان شد این دلم با عشقت ای کان طرب
خوش حریفی یافت او هم در دکان هم کاره‌ای
ز آفتاب عشق تو ذرات جان‌ها شد چو ماه
وز سعادت در فلک هر ساعتی استاره‌ای
نقش تو نادیده و یک یک حکایت می‌کند
چون مسیح از نور مریم روح در گهواره‌ای
شمس تبریزی تناقض چیست در احوال دل
هم مقیم عشق باشد هم ز عشق آواره‌ای

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1391/05/05 12:08
رضا موسوی محسنی

از این غزل به عنوان اولین شعری که حضرت مولانا سروده اند، یاد می کنند.

1398/06/24 16:08
حسین نجفی

به فرموده استاد فروزانفر این غزل اولین شعری است که حضرت مولانا در زندگیش سرود

1400/04/27 01:06
سفید

 

شمس تبریزی تناقض چیست در احوال دل

هم مقیم عشق باشد هم ز عشق آواره‌ای... 

 

1401/02/27 23:04
زیبا روز

شمس تبریزی تناقض چیست در احوال دل 

هم مقیم عشق باشد هم ز عشق آواره ای 

در خانقاه دو گروه سالکان به چشم می خوردند .مقیمان و مسافران .مقیم سالکی بوده که در سلک خدمتگزاران خانقاه ،آنجا را خانۀ خود می دانست و در آن زندگانی می کرد و مسافر، سالکی بوده که بطور موقت تا سه روز یا بیشتر در خانقاه وارد شده میهمان آن مقیمان بود