گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۷۶

ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی
حور را از دست داده از پی کمپیرکی
من گریبان می‌درانم حیف می‌آید مرا
غمزه کمپیرکی زد بر جوانی تیرکی
پیرکی گنده دهانی بسته صد چنگ و جلب
سر فروکرده ز بامی تا درافتد زیرکی
کیست کمپیرک یکی سالوسک بی‌چاشنی
تو به تو همچون پیاز و گنده همچون سیرکی
میرکی گشته اسیر او گرو کرده کمر
او به پنهانی همی‌خندد که ابله میرکی
نی به بستان جمال او شکوفه تازه‌ای
نی به پستان وفای آن سلیطه شیرکی
خود ببینی چونک بگشاید اجل چشمت ورا
رو چو پشت سوسمار و تن سیه چون قیرکی
نی خمش کن پند کم ده بند خواجه بس قوی است
می‌کشد زنجیر مهرش بی‌مدد زنجیرکی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1403/04/21 16:07
هیچ

درود بر شرفت مولا