غزل شمارهٔ ۲۷۷۰
رخها بنگر تو زعفرانی
کز درد همیدهد نشانی
شهری بنگر ز درد رنجور
چون باغ به موسم خزانی
این درد ز غصه فراق است
از هیبت حکم آسمانی
بیم است فلک سیاه گردد
از آتش و ناله نهانی
دوزخ بنگر که سر برآورد
ناگه ز میان شادمانی
برخاست غریو جان ز هر سو
هان ای کس بیکسان تو دانی
فرمود که این فراق فانی است
افغان ز فراق جاودانی
یا رب چه شود اگر تو ما را
از هر دو فراق وارهانی
این گفته و بسته شد دهانم
باقی تو بگو اگر توانی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رخها بنگر تو زعفرانی
کز درد همیدهد نشانی
هوش مصنوعی: به چهرههای زیبا نگاه کن که مانند زعفران هستند و از درد خود نشانهای میدهند.
شهری بنگر ز درد رنجور
چون باغ به موسم خزانی
هوش مصنوعی: شهری را ببین که از مشکلات و رنجها مثل باغی در فصل پاییز ناراحت و غمگین است.
این درد ز غصه فراق است
از هیبت حکم آسمانی
هوش مصنوعی: این رنج ناشی از غم جدایی است که به خاطر قدرت و عظمت فرمان آسمانی به وجود آمده است.
بیم است فلک سیاه گردد
از آتش و ناله نهانی
هوش مصنوعی: نگرانی این است که آسمان از شعلههای آتش و فریادهای پنهانی تیره و تار شود.
دوزخ بنگر که سر برآورد
ناگه ز میان شادمانی
هوش مصنوعی: به یکباره دوزخ را ببین که از دل شادیها سر میزند و نمایان میشود.
برخاست غریو جان ز هر سو
هان ای کس بیکسان تو دانی
هوش مصنوعی: شور و هیجان روح در همه جا به گوش میرسد، ای کسی که بییار و یاور هستی، آیا این را میدانی؟
فرمود که این فراق فانی است
افغان ز فراق جاودانی
هوش مصنوعی: فرمودند که این جدایی و دوری موقتی است، ولی درد جدایی ابدی و همیشگی است.
یا رب چه شود اگر تو ما را
از هر دو فراق وارهانی
هوش مصنوعی: خدایا، چه میشود اگر تو ما را از هر دو جدایی نجات دهی؟
این گفته و بسته شد دهانم
باقی تو بگو اگر توانی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من حرفی برای گفتن ندارم و دیگر نمیتوانم صحبت کنم، حال اگر تو تواناییاش را داری ادامه بده و صحبت کن.