گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۶۹

برخیز و بزن یکی نوایی
بر یاد وصال دلربایی
هین وقت صبوح شد فتوحی
هین وقت دعاست الصلایی
بگشا سر خنب خسروانی
تا خلق زنند دست و پایی
صد گون گره است بر دل و نیست
جز باده جان گره گشایی
از جای ببر به یک قنینه
آن را که قرار نیست جایی
جز دشت عدم قرارگه نیست
چون نیست وجود را وفایی
بر سفره خاک تره‌ای نیست
هر سوی ز چیست ژاژخایی
عالم مردار و عامه چون سگ
کی دید ز دست سگ سخایی
ساقی درده صلا که چون تو
جان‌ها بندید جان فزایی
ما چون مس و آهنیم ثابت
در حیرت چون تو کیمیایی
در مغز فکن تو هوی هویی
وز خلق برآر های هایی
تا روح ز مستی و خرابی
نشناسد هجو از ثنایی
زین باده چو مست شد فلاطون
نشناسد درد از دوایی
دردی ده و عقل را چنان کن
کو درد نداند از صفایی
بر ناطق منطقی فروریز
از جام صبوحیان عطایی
تا دم نزند دگر نجوید
زنبیل و فطیر هر گدایی
خامش که تو را مسلم آمد
برساختن از عدم بقایی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برخیز و بزن یکی نوایی
بر یاد وصال دلربایی
هوش مصنوعی: بلند شو و نغمه‌ای تازه سر بده تا یاد آن عشق جذاب در دلت زنده شود.
هین وقت صبوح شد فتوحی
هین وقت دعاست الصلایی
هوش مصنوعی: بیدار باش، صبح فرا رسیده و زمان پیروزی است، اکنون وقت دعا و نیایش فرا رسیده است.
بگشا سر خنب خسروانی
تا خلق زنند دست و پایی
هوش مصنوعی: بیرون بیاورید و خود را نشان دهید تا مردم هم در حضور شما احساس خوبی داشته باشند و شادی کنند.
صد گون گره است بر دل و نیست
جز باده جان گره گشایی
هوش مصنوعی: دل انسان پر از مشکلات و پیچیدگی‌هاست و تنها چیزی که می‌تواند این گره‌ها را باز کند، نوشیدن باده‌ای است که جان را می‌گشاید و آرامش می‌آورد.
از جای ببر به یک قنینه
آن را که قرار نیست جایی
هوش مصنوعی: هر چیزی را که به آن وابسته نیستی، از خود دور کن و آن را به جایی ببر که برایش مناسب‌تر باشد.
جز دشت عدم قرارگه نیست
چون نیست وجود را وفایی
هوش مصنوعی: در این دنیا، جز میدان عدم جایی برای آرامش وجود ندارد، زیرا وجود هیچ ثبات و پایداری ندارد.
بر سفره خاک تره‌ای نیست
هر سوی ز چیست ژاژخایی
هوش مصنوعی: در دنیای مادی، هیچ چیز ارزشمندی رایگان و بدون زحمت به دست نمی‌آید. آنچه که به نظر می‌رسد می‌تواند بی‌ارزش باشد، در حقیقت ممکن است خالی از محتوا و بلااستفاده باشد.
عالم مردار و عامه چون سگ
کی دید ز دست سگ سخایی
هوش مصنوعی: جهان بی‌ارزش و عده‌ای از مردم مثل سگ هستند، آیا کسی تا به حال generosity یا بخشش را از دست سگ دیده است؟
ساقی درده صلا که چون تو
جان‌ها بندید جان فزایی
هوش مصنوعی: ای ساقی، بگو که وقتی تو شراب می‌ریزی و جان‌ها به تو وابسته می‌شوند، زندگی و جان آدمیان تازه و پرنشاط می‌شود.
ما چون مس و آهنیم ثابت
در حیرت چون تو کیمیایی
هوش مصنوعی: ما مثل مس و آهن هستیم، ثابت و محکم، در حالی که تو مانند کیمیاگری هستی که ما را به حیرت و شگفتی می‌اندازی.
در مغز فکن تو هوی هویی
وز خلق برآر های هایی
هوش مصنوعی: به خودت فکر کن و با این فکرهایی که در ذهنت داری، از درون خودت صدای خنده و شادی را بیرون بیاور.
تا روح ز مستی و خرابی
نشناسد هجو از ثنایی
هوش مصنوعی: تا زمانی که روح انسان در حال شادی و سرخوشی باشد، نمی‌تواند فرق بین دشنام و ستایش را تشخیص دهد.
زین باده چو مست شد فلاطون
نشناسد درد از دوایی
هوش مصنوعی: هرگاه کسی تحت تأثیر تجربه‌ای شگفت‌انگیز قرار بگیرد، مانند مستی از نوشیدنی، ممکن است فراموش کند که دردها و مشکلات را با راه‌حل‌ها و درمان‌ها نشناسد.
دردی ده و عقل را چنان کن
کو درد نداند از صفایی
هوش مصنوعی: به من دردی بده که عقل را طوری تحت تأثیر قرار دهد که حتی متوجه درد نشود و فقط لذت و آرامش را احساس کند.
بر ناطق منطقی فروریز
از جام صبوحیان عطایی
هوش مصنوعی: به سخنگو و منطقی که می‌خواهد به حقیقت برسد، بگو که از دمنوشی که روح را زنده می‌کند، بهره‌مند شود.
تا دم نزند دگر نجوید
زنبیل و فطیر هر گدایی
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی صحبت نکند، هیچ گدایی به دنبال نان و شکلات نخواهد رفت.
خامش که تو را مسلم آمد
برساختن از عدم بقایی
هوش مصنوعی: سکوت کن، زیرا که ثابت شده است نمی‌توان از هیچ، permanence یا جاودانگی ساخت.

حاشیه ها

1396/04/01 19:07
مهدی

این شعر را گروه تنبورنوازان روح‌افزا تصنیف کرده اند و از اجرای ان کلیپی هم ساخته شده است.
پیوند به وبگاه بیرونی