گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۶۲

در عشق هر آنک شد فدایی
نبود ز زمین بود سمایی
زیرا که بلای عاشقی را
جانی شرط است کبریایی
زخم آیت بندگان خاص است
سردفتر عاشق خدایی
کاین عالم خاک خاک ارزد
آن جا که بلا کند بلایی
یک جو ز بلاش گنج زرهاست
ای بر سر گنج بین کجایی
از سوزش آفتاب محنت
در عشق چو سایه همایی
ای آنک تو بوی آن نداری
تو لایق آن بلا نیایی
لایق نبود به زخم او را
الا که وجود مرتضایی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در عشق هر آنک شد فدایی
نبود ز زمین بود سمایی
هوش مصنوعی: در عشق، هر کسی که فدای محبوبش شود، دیگر مانند انسان‌های زمینی نیست و به جای آن، جلوه‌ای از آسمانی‌ها خواهد داشت.
زیرا که بلای عاشقی را
جانی شرط است کبریایی
هوش مصنوعی: چون بلای عشق بر دوش کسی سنگینی می‌کند، روحی قوی و با جلال نیاز است تا آن را تحمل کند.
زخم آیت بندگان خاص است
سردفتر عاشق خدایی
هوش مصنوعی: زخم و جراحات نشان‌دهنده‌ی حالتی ویژه در بندگان خاص خداوند است و این دردها بر دل عاشقانی که خدا را دوست دارند، نوشته شده است.
کاین عالم خاک خاک ارزد
آن جا که بلا کند بلایی
هوش مصنوعی: این دنیا به اندازه‌ای ارزش ندارد که در آن دچار مشکلات و دردسرها شویم.
یک جو ز بلاش گنج زرهاست
ای بر سر گنج بین کجایی
هوش مصنوعی: یک ذره از بی‌نیازی، ارزشی به اندازه گنج‌های طلا دارد. ای کسی که بر فراز گنج نشسته‌ای، کجا هستی؟
از سوزش آفتاب محنت
در عشق چو سایه همایی
هوش مصنوعی: به خاطر سوزش شدید آفتاب و سختی‌های عشق، حتی سایه‌ای از پرنده نیز به نظر می‌رسد در حال درد کشیدن است.
ای آنک تو بوی آن نداری
تو لایق آن بلا نیایی
هوش مصنوعی: تو که بویی از آن عشق و محبت نمی‌بری، پس شایسته‌ی آن درد و رنج هم نخواهی بود.
لایق نبود به زخم او را
الا که وجود مرتضایی
هوش مصنوعی: او به هیچ‌وجه لایق زخم و درد نیست، جز اینکه وجودی مانند مرتضی دارد.