گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۶۱

در خون دلم رسید فتوی
از جمله مفتیان معنی
با خلق بگو که دور باشید
از زرق من و فسوس دعوی
با دل گفتم چنین خوش استت
دل نعره زنان که آری آری
برداشت ربابکی دل من
بنواخت که ما خوشیم یعنی
کان طعنه از این سوی وجود است
آن جا که منم کجاست طعنی
آن جا که منم چو من نگنجم
گنجد دگری بگو که نی نی
تا من باشی تو او نبینی
زیرا که شب است و چشم اعمی
تا چشم تو این بود چه بینی
در بتگه نفس نقش مانی
ای عاجز خویش رو به تبریز
در شمس الدین گریز باری

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در خون دلم رسید فتوی
از جمله مفتیان معنی
هوش مصنوعی: در دل من حکمی صادر شده که نشان‌دهنده‌ی درد و رنج عمیق من است.
با خلق بگو که دور باشید
از زرق من و فسوس دعوی
هوش مصنوعی: با مردم صحبت کن و به آنها بگو که از ظاهر فریبنده و ادعاهای بی‌اساس من دور باشند.
با دل گفتم چنین خوش استت
دل نعره زنان که آری آری
هوش مصنوعی: به دل گفتم که تو چقدر خوشحالی، دل هم با صدای بلند جواب داد که آری، من خوشحالم.
برداشت ربابکی دل من
بنواخت که ما خوشیم یعنی
هوش مصنوعی: دل من با نغمه‌های ربابکی خوشحال شد و این نشان از خوشبختی ما دارد.
کان طعنه از این سوی وجود است
آن جا که منم کجاست طعنی
هوش مصنوعی: طعنه و کنایه از سوی وجود من است، حالا از کجا بدانم که آنجا کجاست که من هستم.
آن جا که منم چو من نگنجم
گنجد دگری بگو که نی نی
هوش مصنوعی: در جایی که من هستم، اگر من جا نشوم، کس دیگری در آنجا جا می‌شود. بگو که نه، این امکان‌پذیر نیست.
تا من باشی تو او نبینی
زیرا که شب است و چشم اعمی
هوش مصنوعی: اگر من در کنارت باشم، تو نمی‌توانی او را ببینی، چرا که شب است و تو همچون انسانی نابینا می‌مانی.
تا چشم تو این بود چه بینی
در بتگه نفس نقش مانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که چشمانت اینگونه است، در معبد نفس چیزی جز نقش مانی را نخواهی دید.
ای عاجز خویش رو به تبریز
در شمس الدین گریز باری
هوش مصنوعی: ای کسی که عاجزی، به تبریز برو و به شمس‌الدین پناه بیاور.