گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۵۴

روزی که مرا ز من ستانی
ضایع مکن از من آنچ دانی
تا با تو چو خاص نور گردم
آن نور لطیف جاودانی
تا چند کنم ز مرگ فریاد
با همچو تو آب زندگانی
گر مرگم از او است مرگ من باد
آن مرگ به از دم جوانی
از خرمن خویش ده زکاتم
زان خرمن گوهر نهانی
منویس بر این و آن براتم
بگذار طریق امتحانی
خاموش ولی به دست تو چیست
باران آمد تو ناودانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزی که مرا ز من ستانی
ضایع مکن از من آنچ دانی
هوش مصنوعی: روزى که مرا از خودم می‌گیری، آنچه از من می‌دانی را ضایع نکن.
تا با تو چو خاص نور گردم
آن نور لطیف جاودانی
هوش مصنوعی: می‌خواهم با تو آنقدر نزدیک شوم که مانند نوری خاص و لطیف در کنار تو باشم، نور پاک و بی‌پایانی که هیچ وقت کم نمی‌شود.
تا چند کنم ز مرگ فریاد
با همچو تو آب زندگانی
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر باید به خاطر مرگ ناله کنم با وجود تو که مانند آب زندگی‌بخش هستی؟
گر مرگم از او است مرگ من باد
آن مرگ به از دم جوانی
هوش مصنوعی: اگر مرگ من به دست او باشد، پس مرگ من همان مرگ است که بهتر از لحظه‌ی جوانی‌ام است.
از خرمن خویش ده زکاتم
زان خرمن گوهر نهانی
هوش مصنوعی: از میان دستاوردهایم، بخشی را به شکرانه می‌بخشم، زیرا از آنچه دارم، نکات ارزشمندی نهفته است.
منویس بر این و آن براتم
بگذار طریق امتحانی
هوش مصنوعی: به من بگو که بر اساس این نوشته، برای دیگران یک گواهی صادر کنم تا از طریق یک آزمایش یا امتحان به سنجش من بپردازند.
خاموش ولی به دست تو چیست
باران آمد تو ناودانی
هوش مصنوعی: بی‌صدا و ساکت هستم، اما در دستان تو چه چیزی نهفته است؛ باران آمده و تو مانند ناودانی هستی که آن را جمع‌آوری می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۷۵۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1398/01/26 21:03
شیرین

این شعر بصورت مستزاد بر روی ابیاتی از مقدمه لیلی و مجنون نظامی گنجوی سروده شده و از کوتاهی مصرع دوم مشخص میشه که مستزاد هست
مصرع اول این ابیات جز بیت آخر همه از نظامی است.

1398/01/26 22:03
محسن ، ۲

شیرین بانو
مستزاد ، روال خود را دارد ، این غزل مستزاد نیست
نمونه و مثال :مستزاد
شعری که در آخر هر مصراع آن چند کلمۀ زیاده از وزن می‌آورند، مانند این شعر: ای کامگارسلطان انصاف تو به گیهان ـ گشته عیان
مسعودشهریاری خورشید نامداری ـ اندر جهان
ای اوج چرخ جایت گیتی ز روی و رایت ـ چون بوستان (مسعودسعد: 455)