غزل شمارهٔ ۲۷۵۱
از قصه حال ما نپرسی
وز کشتن عاشقان نترسی
ای گوهر عشق از چه بحری
وی آتش عشق از چه درسی
آنجا که توی کی راه یابد
زان جانب چرخ و عرش و کرسی
ای دل تو دلی نه دیگ آهن
از آتش عشق چند تفسی
جان و دل و نفس هر سه سوزید
تا کی گویم ظلمت نفسی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"از قصه حال ما نپرسی"
با صدای فرشاد جمالی (آلبوم مجنون آن لیلی کجاست)
حاشیه ها
1394/10/23 07:12
حمید حسنی HAMIDHASSANI۱۹۶۸@GMAIL.COM
در بیت آخر، مصراع دوم، «ظلمت نفسی» عبارت عربی است و چنین خوانده میشود: «ظَلَمتُ نَفسی» (معنی مصراع: تا کی بگویم که به خود ظلم کردهام؟)