غزل شمارهٔ ۲۷۴۹
ای چشم و چراغ شهریاری
والله به خدا که آن تو داری
شمعی که در آسمان نگنجد
از گوشه سینهای برآری
خورشید به پیش نور آن شمع
یک ذره شود ز شرمساری
وقت است که در وجود خاکی
آن تخم که گفتهای بکاری
آخر چه شود کز آب حیوان
بر چهره زعفران بباری
تا لاله ستان عاشقان را
از گلبن حق به خنده آری
بر پشت فلک نهند پا را
چون تو سرشان دمی بخاری
انگور وجود باده گردد
چون پای بر او نهی فشاری
مخدومی شمس حق تبریز
لطفی که هزار نوبهاری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای چشم و چراغ شهریاری
والله به خدا که آن تو داری
هوش مصنوعی: ای روشنی و زیبایی پادشاهی، قسم به خدا که حقیقتاً این زیبایی از آن توست.
شمعی که در آسمان نگنجد
از گوشه سینهای برآری
هوش مصنوعی: شمعی که در آسمان جا نمیشود، از دل و جان کسی به وجود میآید.
خورشید به پیش نور آن شمع
یک ذره شود ز شرمساری
هوش مصنوعی: خورشید از شدت نور و درخشش شمع، به خاطر شرم و ادب، خود را کمتر میبیند و کوچک احساس میکند.
وقت است که در وجود خاکی
آن تخم که گفتهای بکاری
هوش مصنوعی: زمانی است که باید در وجود خاکیات، آن دانهای که اشاره کردی را بکاری.
آخر چه شود کز آب حیوان
بر چهره زعفران بباری
هوش مصنوعی: در نهایت چه خواهد شد اگر از آب زندگی بر چهره زعفران باران ببارد؟
تا لاله ستان عاشقان را
از گلبن حق به خنده آری
هوش مصنوعی: برای اینکه عاشقان را از باغ حقیقت به شادی و خنده دعوت کنی، همچون لالهای که گل میچینند.
بر پشت فلک نهند پا را
چون تو سرشان دمی بخاری
هوش مصنوعی: به ابرها پا میگذارند و چون تو، با قهری که داری، موقتا آنها را ذوب میکنی.
انگور وجود باده گردد
چون پای بر او نهی فشاری
هوش مصنوعی: هرگاه بر انگور پای بگذاری و آن را بفشاری، از آن شراب به وجود میآید.
مخدومی شمس حق تبریز
لطفی که هزار نوبهاری
هوش مصنوعی: مخدوم و آقای من، شمس تبریز، نیکی و محبتش به اندازهی هزار بهار است.